کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هندو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هندو
لغتنامه دهخدا
هندو. [ هَِ ] (ص نسبی ، اِ) در زبان پهلوی هندوک ، به معنی اهل هند، خصوصاً پیروان آیین قدیم هند. (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). هندی . مردم هند. (یادداشت مؤلف ) : و آنجا برده ٔ هندو و جهاز هندوستانی افتد بسیار. (حدود العالم ).چون ملک الهند است آن دیدگان...
-
واژههای مشابه
-
گوز هندو
لغتنامه دهخدا
گوز هندو. [ گ َ / گُو زِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نارجیل . (دستور اللغة). (السامی فی الاسامی ). جوز هندی . در رساله ٔ پهلوی «خسروکواتان و ریتک وی » (بند 50) آمده : انارگیل که با شکر خورند به هندوی انارگیل خوانند. و «به پارسیک گوچ ی هیندوک (گوزهن...
-
هفت هندو
لغتنامه دهخدا
هفت هندو. [ هََ هَِ ] (اِ مرکب ) کنایه از کواکب سیار است . هفت ستاره . هفت سیاره : چنین گفت : ایمن مباشیدکس از این هفت هندوی کحلی جرس .نظامی .
-
ابن هندو
لغتنامه دهخدا
ابن هندو. [ اِ ن ُ هَِ ] (اِخ ) ابوالفرج علی بن حسین بن هندو. او در طب شاگرد ابوالخیر حسن بن سوار بغدادی است . فیلسوف و طبیب و شاعر ایرانی بدربار آل بویه . چندی کاتب عضدالدوله ٔ دیلمی بود و کتب عدیده در طب و فلسفه دارد و ابومنصور ثعالبی مقام او را در...
-
علی هندو
لغتنامه دهخدا
علی هندو. [ ع َ ی ِ هَِ ] (اِخ ) (شیخ ...). از امرای بزرگ طغاتیمورخان بود و پسر او امیرولی است که پس از کشته شدن طغاتیمور بر ولایت جرجان مسلط گشت . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 366 شود.
-
عنبر هندو
لغتنامه دهخدا
عنبر هندو. [ عَم ْ ب َ رِ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عنبر هندوستان . عنبر که از سواحل هندوستان آرند : او ز گاوت عنبر هندو دهدتو ز آهو مشک یغمایی فرست .خاقانی .
-
فندق هندو
لغتنامه دهخدا
فندق هندو. [ ف َ دُ ق ِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) فندق هندی . رجوع به فندق هندی شود.
-
خربزه ٔ هندو
لغتنامه دهخدا
خربزه ٔ هندو. [ خ َب ُ زَ / زِ ی ِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هندوانه . شامی . (یادداشت بخط مؤلف ) : غرغره کردن چون آب عنب الثعلب ... و کشکاب و آب خربزه ٔ هندو خوردن و بدان غرغره کردن . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). خربزه و خربزه ٔ هندو... تن مردم را تر...
-
خرمای هندو
لغتنامه دهخدا
خرمای هندو. [ خ ُ ی ِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تمر هندی . (یادداشت بخط مؤلف ). و طعام اسفاناخ و ... فرمایند و از ترشیها نیشو و غوره و اناردانک و سماق و خرمای هندو. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). خرمای هندو در دهان داشتن تشنگی بنشاند. (ذخیره ٔ خوارزمشاه...
-
جستوجو در متن
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن هندو. علی بن حسین بن هندو بغدادی ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن هندو. رجوع به ابن هندو و به علی (ابن حسین بن ...) شود.
-
هندوان
لغتنامه دهخدا
هندوان . [ هَِ ] (اِخ )در زبان پهلوی هندوکان به معنی هندوستان به کار رفته است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). از: هندو + الف و نون نسبت . جای هندو. سرزمین هندو. هندوستان : آن کو به هندوان شد یعنی که غازیم از بهر بردگان نه ز بهر غزا شده ست . ناصرخسرو.|| (ا...
-
ابوسعد
لغتنامه دهخدا
ابوسعد. [ اَ س َ ] (اِخ ) هندوبن محمدبن هندو، اصفهانی ملقب به زین الملک . رجوع به هندو... شود.
-
علی بغدادی
لغتنامه دهخدا
علی بغدادی . [ ع َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) ابن حسین بن هندو بغدادی ، مکنّی به ابوالفرج و مشهور به ابن هندو. رجوع به ابن هندو و به علی (ابن حسین ...) شود.