کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
همارزی همجایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ارزی
لغتنامه دهخدا
ارزی . [ اَ رُزْ زی ی ] (ع ص نسبی ) منسوبست به اَرُزّ به معنی برنج و نسبت است به برنج پز و رزی بحذف همزه هم آمده است . مشهور بدین نسبت محمدبن عبداﷲ الارزی است . رجوع به انساب سمعانی شود.
-
یک جایی
لغتنامه دهخدا
یک جایی . [ ی َ / ی ِ ] (ق مرکب ) یک جا. کلاً. تماماً. همه را با هم . (یادداشت مؤلف ).- یک جایی خریدن ؛ یک جا و تمام و کلی خریدن چیزی : آذوقه ٔ سال را یک جایی می خرند. (یادداشت مؤلف ).
-
غزویت
لغتنامه دهخدا
غزویت . [ غ ِزْ ] (اِخ ) نام جایی است . و به عین مهمله هم آمده است . (از تاج العروس ).
-
ملتقی
لغتنامه دهخدا
ملتقی . [ م ُ ت َ قا ] (ع اِ) جای به هم رسیدن دو چیز و جای وصل . (غیاث ) (آنندراج ). جای به هم رسیدن . (ناظم الاطباء). نقطه ٔ اتصال . خط اتصال . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ملتقا شود. || جایی که دو نهر به هم داخل می گردند. (ناظم الاطباء). ...
-
ورخ
لغتنامه دهخدا
ورخ . [ وَ رِ ] (ع ص ) مکان ورخ ؛ جایی که گیاه در آن به هم پیچیده باشد. (از اقرب الموارد). جای درهم پیچیده ٔ گیاه . (ناظم الاطباء). رجوع به ورخة شود.
-
محال
لغتنامه دهخدا
محال . [ م ُ حال ل ] (ع ص ) کسی که فرود می آید با دیگری در جایی و آنکه با کسی هم منزل میگردد. (ناظم الاطباء).
-
بولحار
لغتنامه دهخدا
بولحار. (اِ) جایی که سفیران و ایلچیان ممالک ، جهت مصالحت امری و معاهده ای ، با هم مجتمع و فراهم اند. || میدان کارزار. (آنندراج ). و رجوع به بولجار شود.
-
ریسه شدن
لغتنامه دهخدا
ریسه شدن . [ س َ / س ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پی درپی رفتن بجایی . عده ٔ بسیاری دنبال یکدیگر جای گرفتن . قطار شدن . در پی هم افتاده خطی تشکیل دادن . (یادداشت مؤلف ). چندین تن به دنبال هم به خانه ای یا جایی رفتن .
-
جرخشت
لغتنامه دهخدا
جرخشت . [ ج َ خ َ ](اِ) جایی باشد جهت فشردن انگور یعنی جایی که انگوررا در آنجا بپای بکوبند و شیره گیرند. (اوبهی ). || چرخ انگورمالی . جرخست . (ناظم الاطباء). در برهان هر دو کلمه با جیم فارسی بدین معنی ضبط شده است ، و بظاهر این دو صورت معرب یا محرف چر...
-
عفوگاه
لغتنامه دهخدا
عفوگاه . [ ع َف ْوْ ] (اِ مرکب ) عفوگه . جایی که آمرزش گنهکاران در آن کنند. (آنندراج ) : چون فیض ازل در آن مکان ماندهم چون گنهم به عفوگه خواند.(آنندراج ).
-
علاة
لغتنامه دهخدا
علاة. [ ع َ ] (اِخ ) جایی است در یمامه و متعلق به بنی هِزّان . در این مکان «مَحالی » یافت شود، و آن عبارت از سنگهای سفیدی است که آنها را بر هم سائیده و مانند سرمه به چشم میکشند. (از معجم البلدان ).
-
جمعیت
لغتنامه دهخدا
جمعیت . [ ج َ عی ی َ ] (ع مص ) انجمن شدن . گرد هم آمدن . || (اِمص ) همگروهی . || (اِ) گروه . || مردم بسیار که در جایی گرد آیند. || سکنه ٔ یک ده ، شهر، ایالت و کشور. || انجمن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
سیب زار
لغتنامه دهخدا
سیب زار. (اِ مرکب ) بوستان و باغ درخت سیب و جایی که پر از درخت سیب است . (ناظم الاطباء) : دیگر روز هم بار نداد و برنشست و بر جانب سیب زار بباغ فیروزی رفت . (تاریخ بیهقی ).
-
شلوغ پلوغ
لغتنامه دهخدا
شلوغ پلوغ . [ ش ُ پ ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) در تداول عوام ، سخت در هم و برهم . هرج و مرج . سخت آشفته : خوابهای شلوغ پلوغ . جاهای شلوغ پلوغ . (یادداشت مؤلف ). جایی که در آن نظم و ترتیبی حکمفرما نباشد. حسینقلی خانی . (فرهنگ لغات عامیانه ).
-
کار زن
لغتنامه دهخدا
کار زن . [رِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) امر مربوط به زنان . || هم آغوشی زن . آرامش با زن : به کار زنان تیز بودی برش همی نرم جایی بجستی سرش .فردوسی .