کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هموار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هموار
لغتنامه دهخدا
هموار. [ هََ م ْ ] (ص ) مستوی . هم سطح . (یادداشت مؤلف ). آنچه قسمتهای مختلف آن در یک سطح باشد از زمین و جز آن : آشکوخد بر زمین هموار برهمچنان چون بر زمین دشخوار بر. رودکی .چو پشته پشته شد از کشته پیش روی ملک فراخ دشتی چون روی آینه هموار. فرخی .بس ب...
-
واژههای مشابه
-
هموار داشتن
لغتنامه دهخدا
هموار داشتن . [ هََ م ْ ت َ ] (مص مرکب ) یکسان کردن : مر این هر دو را هیچ دهقان عادل چه گویی که یکسان و هموار دارد.ناصرخسرو.
-
هموار کردن
لغتنامه دهخدا
هموار کردن . [ هََ م ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) صاف کردن . تسطیح کردن . (یادداشت مؤلف ) : هموار کرد موی و بیفکند موی زردچون بچه ٔ کبوتر منقار سخت کرد. ابوشکور.تربت وی را با زمین هموار کردند. (قصص الانبیاء).می کند هموار سوهان تیغ ناهموار راهرکجا باید درشت...
-
جستوجو در متن
-
کفچوک
لغتنامه دهخدا
کفچوک . [ ک َ ] (ص ، اِ) بالش زین . || برابر و هموار. || برهنه . || دشت هموار. (ناظم الاطباء).
-
صردح
لغتنامه دهخدا
صردح . [ ص َ دَ ] (ع اِ) جای هموار. (منتهی الارب ). زمین هموار. (مهذب الاسماء). زمین سخت . صرداح .
-
بلالیط
لغتنامه دهخدا
بلالیط. [ ب َ ] (ع اِ) زمینهای هموار و برابر. (منتهی الارب ). زمین مستوی و هموار، و از آن مفرد دیده نشده است . (از ذیل اقرب الموارد).
-
بیدری
لغتنامه دهخدا
بیدری . [ ب َ دَ را ] (ع ص ) هموار: لسان بیدری ؛ زبان هموار. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
صحصح
لغتنامه دهخدا
صحصح . [ ص َ ص َ ] (ع ص ) زمین گشاده ٔ هموار. (منتهی الارب ). زمین هموار. (مهذب الاسماء). || باطل از هر چیزی . ج ، صحاصح . (منتهی الارب ).
-
وهدة
لغتنامه دهخدا
وهدة. [ وَ دَ ] (ع اِ) وهد. زمین پست و هموار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). زمین پست و نشیب و هموار. (غیاث اللغات از نصاب و صراح ).
-
یک نبش
لغتنامه دهخدا
یک نبش . [ ی َ / ی ِ ن َ ] (ص مرکب ) در اصطلاح بنایان ، آجر یا خشتی که یک سوی قطر آن صاف و هموار و بی شکستگی باشد. (یادداشت مؤلف ). مقابل دونبش ، که دو سوی آن صاف و هموار است .
-
ارطاس
لغتنامه دهخدا
ارطاس . [ اِ ] (ع مص ) ارطاس حجارة؛ موافق شدن و هموار نشستن بعض سنگریزه ها بر بعض دیگر. بعضی سنگریزه بر بعضی موافق شدن . هموار نشستن . (منتهی الأرب ).
-
ملاسة
لغتنامه دهخدا
ملاسة. [ م َل ْ لا س َ ] (ع اِ) ماله ٔ زمین . (مهذب الاسماء). ماله که زمین را هموار کنند به وی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ابزاری که زمین را با آن هموار کنند و در اساس گوید: چوبی است که زمین را با آن نرم و هموار کنند. (از اقرب الموارد...
-
صلق
لغتنامه دهخدا
صلق . [ ص َ ل َ ] (ع اِ) دشت گرد هموار. (منتهی الارب ).