کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
همهمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
همهمة
لغتنامه دهخدا
همهمة. [ هََ هََ م َ ] (ع مص ) خوابانیدن زن کودک را به آواز. (منتهی الارب ). || برگردانیدن آواز در سینه از اندوه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بانگ کردن شیر. (اقرب الموارد). || بانگ کردن رعد. || (اِ) سخن نرم و آواز خفی که فهمیده نشود مثل آواز گ...
-
واژههای همآوا
-
حمحمه
لغتنامه دهخدا
حمحمه . [ ح َ ح َ م َ ] (ع مص ) بانگ کردن اسب تاتاری وقت جو خواستن . (منتهی الارب ). بانگ کردن بر ذون در طلب علف . (از اقرب الموارد). بانگ کردن اسب دروقت علف خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). || بانگ کردن گاو نر برای گشنی . (منتهی الارب ). || (اِ) بانگ ...
-
حمحمه
لغتنامه دهخدا
حمحمه . [ ح ِ ح ِ / ح ُ ح ُ م َ ] (ع اِ) نباتی است یا گاوزبان . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
جستوجو در متن
-
بغراو
لغتنامه دهخدا
بغراو. [ ب ُ ] (ع اِ) همهمه و غوغا و بانگ و فریاد. (ناظم الاطباء).
-
بروز
لغتنامه دهخدا
بروز. [ ب َ ] (اِ) نزاع و غوغا و همهمه . || چوب نشیمنگاه طیور. (ناظم الاطباء).
-
کلاخشک
لغتنامه دهخدا
کلاخشک . [ ک َ خ ُ ] (ص ) خائن . حیله باز. بدذات . || (اِ)غوغا. بانگ . همهمه . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
-
غواش
لغتنامه دهخدا
غواش . [ ] (ع اِ) بانگ و آواز. همهمه و فریاد. (دزی ج 2 ص 231).
-
جنجال
لغتنامه دهخدا
جنجال . [ ج َ ] (اِ) جار و جنجال ، سر و صدا. آواز. هیاهو. آشوب . شلوغی . ازدحام . همهمه . (ناظم الاطباء).
-
قال کردن
لغتنامه دهخدا
قال کردن . [ ک َدَ ] (مص مرکب ) گفتگو کردن . گپ زدن . همهمه نمودن . حرف زدن . || نغمه خواندن . (ناظم الاطباء).
-
غوشة
لغتنامه دهخدا
غوشة. [ غ َ ش َ ] (ع اِ) همهمه و هیاهو. قیل و قال . جار و جنجال . ازدحام . بانگ و فریاد. (دزی ج 2 ص 231).
-
گیر و ده
لغتنامه دهخدا
گیر و ده . [رُ دِه ْ ] (اِمص مرکب ، اِ مرکب ) در لغت بگیر و بده . || بمجاز آشوب و همهمه ٔ جنگ : کمان را بفرمود کردن بزه برآمد خروشیدن گیر وده .فردوسی .
-
شادکامه
لغتنامه دهخدا
شادکامه . [ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) کامروا : از بهر آنکه مال ده و شادکامه بودبودند خلق زو بهمه وقت شادمان . منوچهری .|| (اِ مرکب ) هنگامه و همهمه و غوغا. (ناظم الاطباء). || خشنودی از مصیبت و تشویش و اضطراب دشمن . (شعوری ).
-
پچپچه
لغتنامه دهخدا
پچپچه . [ پ ِ پ ِ چ َ / چ ِ / پ ُ پ ُ چ َ / چ ِ ] (اِ صوت ) سخنی را گویند که در السنه و افواه افتد و همه کس بطریق سرگوشی و خفیه بهم گویند. (برهان ). پچ پچ . همهمه . فچفچه .