کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
همنشینی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
همنشینی
لغتنامه دهخدا
همنشینی . [ هََ ن ِ ] (حامص مرکب ) هم نشینی . همنشین شدن . با کسی نشستن : پای درکش ز همنشینی شان دیده بردوز تا نبینی شان . سنائی .- همنشینی کردن ؛ با کسی همنشین و دوست شدن . مجالسه . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
غناث
لغتنامه دهخدا
غناث . [ غ ُن ْ نا ] (ع ص ) نیکوآداب در همنشینی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اشخاص نیکوادب در آشامیدن و همنشینی ، گویی مفرد آن غانِث است . (از اقرب الموارد).
-
متنادم
لغتنامه دهخدا
متنادم . [ م ُ ت َ دِ ] (ع ص ) همدیگر همنشینی کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). مشغول به هم صحبتی و همدمی در گفتگو و همنشینی در مجلس شراب . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تنادم شود.
-
هم رضاع
لغتنامه دهخدا
هم رضاع . [ هََ رِ ] (ص مرکب ) دو کودک که با هم شیر خورند از یک دایه : من و سایه هم زانو و همنشینی من و ناله همکاسه و هم رضاعی .خاقانی .
-
هم نقابی
لغتنامه دهخدا
هم نقابی . [ هََ ن ِ ](حامص مرکب ) در یک پرده بودن . همنشینی : چه فرمایی ؟ دلی با این خرابی کنم با اژدهایی هم نقابی ؟نظامی .
-
مجالسة
لغتنامه دهخدا
مجالسة. [ م ُ ل َ س َ ] (ع مص ) همنشینی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مجالست شود.
-
امینی
لغتنامه دهخدا
امینی . [اَ ] (حامص ) امین بودن . امانت دار بودن : از وفاداری و امینی اوشاد بودم به همنشینی او.نظامی .
-
منادمة
لغتنامه دهخدا
منادمة. [ م ُ دَ م َ ] (ع مص ) با کسی ندیم کردن . (المصادر زوزنی ). با همدیگر به مجلس شراب نشستن و همنشینی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نشانیدن کسی رادر مجلس شراب و همنشینی کردن با او. نِدام . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به منادمت ...
-
ندام
لغتنامه دهخدا
ندام . [ ن ِ ] (ع اِ) ج ِ ندیم . رجوع به ندیم شود. || (مص ) با همدیگر به مجلس شراب نشستن و همنشینی کردن . (منتهی الارب ). منادمة. رجوع به منادمة شود.
-
نیک کردار
لغتنامه دهخدا
نیک کردار. [ ک ِ ] (ص مرکب ) نیکوکار. (ناظم الاطباء). خوش رفتار. نیک رفتار : ساقی شکردهان و مطرب شیرین سخن همنشینی نیک کردار و ندیمی نیک نام .حافظ.
-
فاسق گرفتن
لغتنامه دهخدا
فاسق گرفتن . [ س ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) (در تداول عامه ) رفیق بازی زنان و همنشینی و عشق ورزی زن شوهردار با مرد دیگر. رجوع به فاسق شود.
-
ودجان
لغتنامه دهخدا
ودجان . [ وَ دَ ] (ع اِ) دو ودج و آن دو رگ گردن باشد یکی را ودج ظاهر و دیگری را ودج غائر گویند. || دو برادر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دو چیز بهم پیوسته و آن تشبیهی است به دو رگ گردن در پیوستگی و همنشینی با یکدیگر. (از اقرب الموارد). رجوع ...
-
هم نشستی
لغتنامه دهخدا
هم نشستی . [ هََ ن ِ ش َ ] (حامص مرکب ) همنشینی : سرم چون ز می تاب مستی گرفت سخن با سخا همنشستی گرفت . نظامی .نسازد باهمالان هم نشستی کند چون موبدان آتش پرستی . نظامی .ز خود برگشتن است ایزدپرستی نداردروز با شب همنشستی .نظامی .
-
هم نشیمنی
لغتنامه دهخدا
هم نشیمنی . [ هََ ن ِ م َ ] (حامص مرکب )همنشینی . در یک جا زیستن . در یک خانه زندگی کردن .- هم نشیمنی کردن ؛ هم خانه شدن : خواهی که پای بسته نباشی به دام دل با مرغ شوخ دیده مکن هم نشیمنی .سعدی .