کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
همشیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
همشیر
لغتنامه دهخدا
همشیر. [ هََ ] (ص مرکب ) هم شیر. برادر رضاعی . (آنندراج ). دو کودک (دختر یا پسر) که از یک پستان شیر خورند. رضیع. رضیعة.
-
جستوجو در متن
-
بزی
لغتنامه دهخدا
بزی . [ ب َ زی ی ] (ع ص ، اِ) همشیر، یقال :هذا بزیی ؛ ای رضیعی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
رضاعی
لغتنامه دهخدا
رضاعی . [ رِ ] (ص نسبی ) منسوب به رضاع یعنی همشیر. (ناظم الاطباء).- برادر و خواهر رضاعی ؛ برادر و خواهر همشیر که از یک زن شیر خورده باشند و کوکه نیز گویند. (ناظم الاطباء). خواهر و برادر همشیر. خواهر و برادر شیری .برادر و خواهر شیر. (یادداشت مؤلف ) ...
-
همشیرگی
لغتنامه دهخدا
همشیرگی . [ هََ رَ /رِ ] (حامص مرکب ) هم شیرگی . همشیر بودن برادر و خواهر یا دو برادر یا دو خواهر از طریق رضاع و شیرخوارگی . || کنایه از سازش و صمیمیت : در دشت و کوه وبیشه به همشیرگی چرندشیرو پلنگ و سرهان ، گور و گوزن و رنگ . سوزنی .من اول شیر بنهادم...
-
فضل بن یحیی
لغتنامه دهخدا
فضل بن یحیی . [ ف َ ل ِ ن ِ ی َ یا ] (اِخ ) ... برمکی . وزیرهارون الرشید و برادر همشیر اوست . از بخشنده ترین مردم زمان خود بود. رشید او را به مدتی کوتاه به وزارت منصوب کرد و سپس در سال 178 هَ . ق . والی خراسان نمود و تا هنگامی که رشید بر برمکیان خشم ...
-
رضیع
لغتنامه دهخدا
رضیع. [ رَ ] (ع ص ) طفل شیرخواره . (آنندراج ). راضع. شیرخوار. شیرخواره . (یادداشت مؤلف ). کودک شیرخواره . ج ، رُضَعاء. (مهذب الاسماء). شیرخوار. (غیاث اللغات ). شیرخواره . (دهار) (منتهی الارب ) : افاضل و اماثل جهان رضیع احسان و ربیب انعام ایشان شده ....
-
ملاح
لغتنامه دهخدا
ملاح . [ م ِ ] (ع مص ) وزیدن باد جنوب ، عقیب شمال . (منتهی الارب ) (آنندراج ). وزیدن باد جنوب از پس باد شمال . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سرد شدن زمین وقت باریدن باران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بچه به ...
-
همشیره
لغتنامه دهخدا
همشیره . [ هََ رَ / رِ ] (ص مرکب ) آنکه با دیگری بدون قرابت نسبت ، از یک پستان شیر خورد. (یادداشت مؤلف ). هر پسر و یا دختری که با دیگری از پستان یک دایه شیر خورد. در تداول امروز به معنی خواهر به کار میرود. ج ، همشیرگان : پیغامبر علیه السلام را همشیر...
-
شقیق
لغتنامه دهخدا
شقیق . [ ش َ ] (ع ص ، اِ) چاک شده و نیمه شده ٔ هر چیزی که دو نیمه شود، هر نیمه شقیق است مر دیگری را. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). نیمه . (یادداشت مؤلف ). || نظیر. (فرهنگ فارسی معین ) (یادداشت مؤلف ). مثل . (فرهن...