کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
همسر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
همسر
لغتنامه دهخدا
همسر. [ هََ س َ ] (ص مرکب )برابر. عدیل . (آنندراج ). نظیر. همانند : به گوهر سیاوخش را همسر است برادَرْش و زآن تخم و آن گوهر است . فردوسی .که بالاش با چرخ همسر بودتنش خون خورد بار خنجر بود. فردوسی .حال آدم چو حال من بوده ست این دو حال است همسر و یکسان...
-
واژههای مشابه
-
همسر آمدن
لغتنامه دهخدا
همسر آمدن . [ هََ س َ م َ دَ ] (مص مرکب ) برابر بودن . همسری کردن : اَیا شاهی که از شاهان نیاید کس تو را همسرایا میری که از میران نباشد کس تو را همتا.فرخی .
-
همسر داشتن
لغتنامه دهخدا
همسر داشتن . [ هََ س َ ت َ ] (مص مرکب ) یکسان شمردن . مانند یکدیگر تصور کردن : بشناس مبدع را ز خالق تا نداری همسرش حیدر همین کرده ست اشارت خلق را بر منبرش . ناصرخسرو.|| در تداول امروز، تأهل . زن داشتن .
-
همسر شدن
لغتنامه دهخدا
همسر شدن . [ هََ س َ ش ُدَ ] (مص مرکب ) برابر شدن . برابر بودن : روشنی در آسمان زین آتش جشن سده ست کز سرای خواجه با گردون همی همسر شود. فرخی .خواب و خور است کار خر ای نادان با خر به خواب و خور چه شوی همسر؟ناصرخسرو.
-
همسر کردن
لغتنامه دهخدا
همسر کردن . [ هََ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قرین ساختن . روبه رو کردن : در پای توام به سرفشانی همسر مکنم به سرگرانی .نظامی .
-
همسر گردیدن
لغتنامه دهخدا
همسرگردیدن . [ هََ س َ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) به همسری درآمدن . زناشویی با کسی را پذیرفتن : تا همسر تو نگردد آن ماه از وی نکنم کمند کوتاه .نظامی .
-
سر و همسر
لغتنامه دهخدا
سر و همسر. [ س َ رُ هََ س َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) مردمان . خودی و بیگانه . دوست و دشمن .
-
واژههای همآوا
-
هم سر
لغتنامه دهخدا
هم سر. [ هََ س ِرر/ س ِ ] (ص مرکب ) رازدار. هم راز. (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
شوی جستن
لغتنامه دهخدا
شوی جستن . [ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) طلبیدن شوهر. جویای همسر شدن . همسر طلبیدن .
-
نیم آدم
لغتنامه دهخدا
نیم آدم . [ دَ ] (اِمرکب ) کنایه از جفت و همسر. رجوع به نیم آدمی شود.
-
ناهمسری
لغتنامه دهخدا
ناهمسری . [ هََ س َ ] (حامص مرکب ) همسر و همسان نبودن . صفت ناهمسر.
-
ماری دانگله تر
لغتنامه دهخدا
ماری دانگله تر. [ ل ِ ت ِرر ] (اِخ ) (1496 - 1533 م .) ملکه ٔ فرانسه و دختر هانری هفتم و همسر لوئی دوازدهم بود که سپس همسر دوک دوسوفولک گردید. (از لاروس ).