کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
همتایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
همتایی
لغتنامه دهخدا
همتایی . [ هََ ] (حامص مرکب ) همتا بودن . نظیر بودن . (یادداشت مؤلف ). برابری کردن : غزال اگر به تو میکرد لاف همتایی برآمده ست کنون شاخش از پشیمانی . ؟|| انبازی و شرکت . (آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
بی همتایی
لغتنامه دهخدا
بی همتایی . [ هََ ] (حامص مرکب ) کیفیت و چگونگی بی همتا. بی مانندی . یکتایی . بی نظیری . بی بدیلی . فردیت . عزت . بی مثلی . بی شریکی .
-
جستوجو در متن
-
هم تائی
لغتنامه دهخدا
هم تائی .[ هََ ] (حامص مرکب ) همتایی . رجوع به همتایی شود.
-
بی چونی
لغتنامه دهخدا
بی چونی . (حامص مرکب ) بی نظیری و بی مثالی و بی همتایی . (ناظم الاطباء). بی مانندی . بی همتایی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
بی نظیری
لغتنامه دهخدا
بی نظیری . [ ن َ ] (حامص مرکب ) بی همتایی . بی مثل و مانندی : شعرم بزر نوشتند آنجا خواص مکه بر بی نظیری من کردند حاج محضر. خاقانی .|| ندرت .
-
بی همالی
لغتنامه دهخدا
بی همالی . [ هََ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بی همال . بی همتایی . بی شریکی . رجوع به بی همال و همال شود.
-
بی مثلی
لغتنامه دهخدا
بی مثلی . [ م ِ ] (حامص مرکب )بی مانندی . بی عدیلی . بی همتایی . بی بدیلی : دری دیدم بکیوان برکشیده به بی مثلی جهان مثلش ندیده .نظامی .
-
مولویة
لغتنامه دهخدا
مولویة. [ م َ ل َ وی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) مولویت . همتایی و مشابهت به موالی . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). گویند: فیه مولویة؛ یعنی مشابهت به موالی دارد. || نیکوکاری . گویند: فیه مولویة. (از ناظم الاطباء).
-
بی یاری
لغتنامه دهخدا
بی یاری . (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بی یار. بی یار و یاوری . بیکسی . بی دوست و آشنا بودن : به بی یاری اندر جهان یار باش شب و روزش ازبد نگهدار باش . نظامی .|| بی نظیری . بی همتایی .رجوع به بی یار شود.
-
جان لرزیدن
لغتنامه دهخدا
جان لرزیدن . [ ل َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از به نشاط آمدن . بجنبش آمدن دل . به تبش افتادن دل : همی بخندد از تو دل که بس با زیب و فرهنگی همی بر تو بلرزد جان که بس بی عیب و همتایی .جمال اصفهانی (از ارمغان آصفی ).
-
مماثلت
لغتنامه دهخدا
مماثلت . [ م ُ ث َ / ث ِ ل َ ] (از ع ، اِمص ) مشابهت . مانندگی . همتایی . برابری . یکسانی . (از ناظم الاطباء). مماثلة : حقیقتش (حقیقت خدا) منزه آمد از مماثلت هرچه کمابیشی گرفت . (جوامعالحکایات ج 1 ص 1). رجوع به مماثله شود. || مشابهت و مشارکت دو امر د...
-
بی مثل
لغتنامه دهخدا
بی مثل . [ م ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + مثل «عربی ») بی مانند و بی شبه و بی نظیر. (ناظم الاطباء). بی جفت . بی همتا. بی شبه . بی بدیل : مروارید بی مثل ؛ در یتیم . (یادداشت مؤلف ) : سپاس از خداوند بی مثل بیچون که با طالع سعد و با بخت میمون . سوزنی .چنانک...
-
یگانگی
لغتنامه دهخدا
یگانگی . [ ی َ/ ی ِ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) وحدت . یکتایی : وصیت کنم شما را که خدای عز ذکره را به یگانگی شناسید. (تاریخ بیهقی ). || اتحاد. صمیمیت . خلوص . یکرنگی : بزرگ عیبی بود که این محمود به یگانگی از سرا بجست . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 656).درصفت ی...