کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
همایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
همایی
لغتنامه دهخدا
همایی . [ هَُ ] (اِخ ) ده مرکزی دهستان همایی بخش ششتمد شهرستان سبزوار دارای 357 تن سکنه . محصول عمده اش پنبه و زیره است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
همایی
لغتنامه دهخدا
همایی . [ هَُ ] (اِخ ) دهی است از بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که 115 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و چاه و محصول عمده اش غله و لبنیات و پنبه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
همایی
لغتنامه دهخدا
همایی . [ هَُ ] (اِخ ) معلوم نیست که مولدش کجاست . اکثر عمر خود را در عراق گذراند. یک بار به خراسان سفر کرد. مردی کم سخن بود و این مطلع از اوست :جانا منم ز دست فراق تو مرده ای خون در تنم نمانده چو نار فشرده ای .(از مجالس النفائس امیر علیشیر نوایی ص 1...
-
همایی
لغتنامه دهخدا
همایی . [ هَُ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش ششتمد شهرستان سبزوار که تابستانی گرم و آبهایی تلخ و شور دارد. به علت دوری از مرکز شهر اغلب کمینگاه سارقان است . آبادیها در میان تپه ماهورها واقع شده است . تعداد قراء آن 23 و سکنه ٔ آن 8950 تن است . زراع...
-
همایی
لغتنامه دهخدا
همایی . [ هَُ ] (اِخ )ده کوچکی است از بخش بروجن شهرستان شهرکرد که دارای 29 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).
-
همایی
لغتنامه دهخدا
همایی . [ هَُ ] (ص نسبی ) منسوب به همای . بلندپایه . همایون . همایونی . || (حامص ) همای بودن . بلندپروازی . آزادی و آزادگی : جغد به دور تو همایی کندسر که رسد پیش تو پایی کند.نظامی .
-
همایی
لغتنامه دهخدا
همایی . [هَُ ] (اِخ ) دهی است از بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه که 175 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و پنبه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
واژههای مشابه
-
سپهران همایی
لغتنامه دهخدا
سپهران همایی . [ س ِ پ ِ ن ِ هَُ ] (اِ مرکب ) فارسی افلاک کلیه است و به قول اشهر نُه است ، یکی آسمان نهم است دو منطقةالبروج و هفت از سبعه ٔ سیاره . (انجمن آرا) (آنندراج ). این لغت دساتیری است . رجوع به فرهنگ دساتیر شود.
-
جستوجو در متن
-
همائی
لغتنامه دهخدا
همائی . [ هَُ ] (ص نسبی ) رجوع به همایی شود.
-
هما
لغتنامه دهخدا
هما. [ هَُ] (اِ) مرغی است که استخوان میخورد. بر سر هرکه سایه ٔ او افتد به دولت و سلطنت رسد. (غیاث ). همای . پشتش سیاه مایل به خاکستری ، سینه اش حنایی بی نقش ، دو شاخ مانند شاخ بوم و ریش زیبا و بالهایی از قره قوش بلندتر دارد. (یادداشت مؤلف ). در ادبی...
-
تبریک
لغتنامه دهخدا
تبریک . [ ت َ ] (اِخ ) نام عیدی است یهود را و سپس عرابا، باشد به دو روز. رجوع به التفهیم بیرونی چ همایی ص 245 شود.
-
زبرنگر
لغتنامه دهخدا
زبرنگر. [ زَ ب َ ن ِ گ َ ] (نف مرکب ) عالی النظر. (مقدمه ٔ التفهیم بقلم همایی ص قس ).
-
محیی الدین
لغتنامه دهخدا
محیی الدین . [ مُح ْ یِدْ دی ] (اِخ ) محمد غزالی .رجوع به غزالی و غزالی نامه تألیف جلال همایی شود.