کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
همای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
همای
لغتنامه دهخدا
همای . [ هََ ] (اِ) گردون بازی اطفال را گویند یعنی چرخی سازند از چوب و خلاشه و در کنار آب روان نصب کنند تا آب بر آن خورده آن را به گردش درآورد. (برهان ).
-
همای
لغتنامه دهخدا
همای . [ هَُ ] (اِ) مرغی است که او را مبارک دارند و چون پیدا شود مردم به تفأل در زیر سایه ٔ او روند. (صحاح الفرس ). مرغی است معروف و مشهور که استخوان خورد. (برهان ). هما : به هامون کشیدند پرده سرای درفشی کجا پیکرش بُد همای . فردوسی .همای سپهری بگستر...
-
همای
لغتنامه دهخدا
همای . [ هَُ ] (اِخ ) دهی است از بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس که 459 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و خرماست . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
همای
لغتنامه دهخدا
همای . [ هَُ ] (اِخ ) دهی است از بخش ورزقان شهرستان اهر که 562 تن سکنه دارد.آب آن از چشمه ها و محصول عمده اش غله و سردرختی است .شامل دو قسمت همای بالا و همای پائین است . همای بالا 221 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
همای
لغتنامه دهخدا
همای . [ هَُ ] (اِخ ) نام دختر بهمن که در حباله ٔ نکاح پدر خودبود. (برهان ). همای آزاد. رجوع به همای آزاد شود.
-
همای
لغتنامه دهخدا
همای . [ هَُ ] (اِخ ) نام قیصر روم که زن بهرام گور بوده است . (برهان ) : از فرنگیس و کتایون و همای باستان را نام و آوا دیده ام . خاقانی .دختر قیصر همایون رای هم همایون وهم به نام همای .نظامی .
-
همای
لغتنامه دهخدا
همای . [ هَُ ] (اِخ ) نام موبد بهرام گور. (یادداشت مؤلف ) (فهرست ولف ) : ز ایران بیامد خجسته همای خود و نامداران پاکیزه رای .فردوسی .
-
همای
لغتنامه دهخدا
همای . [ هَُ ] (اِخ ) نام یکی ازخواهران اسفندیار است که ارجاسپ او را اسیر کرده درقلعه ٔ رویین دژ نگه داشته بود. (برهان ) : که هرکز میانه نهد پیش ، پای مر او را دهم دختر خود همای .فردوسی .
-
همای
لغتنامه دهخدا
همای .[ هَُ ] (اِخ ) نام پادشاه زاده ای که به همایون عاشق بود، و قصه ٔ همای و همایون مشهور است . (برهان ). رجوع به منظومه ٔ همای و همایون اثر خواجوی کرمانی شود.
-
واژههای مشابه
-
همای شیرازی
لغتنامه دهخدا
همای شیرازی . [ هَُ ی ِ شی ] (اِخ ) میرزا محمدعلی . از آغاز زندگی نزد علمای فارس تحصیل کرده سپس به بلاد عراق آمد و در تهران ساکن شد و مدتی بعد به اصفهان رفت . وی از معاصران رضاقلیخان هدایت مؤلف مجمعالفصحاء بوده است . این غزل از اوست :زاهد که از حلال...
-
همای مروزی
لغتنامه دهخدا
همای مروزی . [ هَُ ی ِ م َرْ وَ ] (اِخ ) میرزا محمدصادق . از مردم مرو و در خدمت محمدحسین خان پسر بیرامعلی خان قاجار ملقب به فخرالدوله بوده است . از مرو به مشهد رضوی آمده و سپس به نجف رفته وپس از بازگشت در کاشان متوطن شده است و سپس در پایتخت داروغه ٔ ...
-
همای آزاد
لغتنامه دهخدا
همای آزاد. [ هَُ ] (اِخ ) نام دختر بهمن است که زن پدر خود بوده به شریعت زردشت و داراب از او تولد یافته . (برهان ). دختر بهمن بن اسفندیار بوده که سی سال پادشاهی ایران نموده پس داراب پسر خودرا ولی عهد نمود. او را چهرآزاد نیز می گفتند. از بناهای او شهر ...
-
همای چهرآزاد
لغتنامه دهخدا
همای چهرآزاد. [ هَُ چ ِ ] (اِخ ) رجوع به همای آزاد شود.
-
همای کش
لغتنامه دهخدا
همای کش . [ هَُ ک ُ ] (نف مرکب ) آنکه دشمن بزرگان و بلندطبعان بود. کشنده ٔ طبایع عالی . دشمن مردم دانا و هشیار : همای کش تراز این کرکسان جیفه نهادندیده ام که ز عنقا کنند طعم عقاب .خاقانی .