کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هل دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هل دادن
لغتنامه دهخدا
هل دادن . [ هَُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، با فشاری دفعی چیزی را یا کسی را افکندن . (یادداشت مؤلف ). به سویی راندن . تنه زدن .
-
واژههای مشابه
-
هل اتی
لغتنامه دهخدا
هل اتی . [ هََ اَ تا ] (اِخ ) آیه ٔ نخستین سورةالدهر، هفتادوششمین سوره ٔ قرآن کریم است که چنین آغاز میشود: هل اتی علی الانسان حین من الدهر لم یکن شیئاً مذکوراً؟
-
هل آباد
لغتنامه دهخدا
هل آباد. [ هَِ ] (اِخ ) دهی است در بخش مرکزی شهرستان اردبیل دارای 565 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
سست هل
لغتنامه دهخدا
سست هل . [ س ُ هَِ ] (نف مرکب ) رام . کم مقاومت . که زود تسلیم میشود : خواجه غلامی خرید دیگر تازه سست هل و حجره حجره گرد ملازه .منجیک .
-
هل من مبارز
لغتنامه دهخدا
هل من مبارز. [ هََ م ِ م ُ رِ ] (ع جمله ٔ اسمیه ٔ استفهامی ) آیا هماوردی هست ؟ معمولاً این جمله را در مفاخره و خودنمایی در هر کار استعمال کنند : به میدان نشاط اندر خرامدنبشته بر قدح : هل من مبارز.بدایعی بلخی .
-
هل من مزید
لغتنامه دهخدا
هل من مزید. [ هََ م ِ م َ ] (ع جمله ٔ اسمیه ٔ استفهامی ) مقتبس از قرآن (30/50) است . صورت ترکیبی این جمله تأویل به مصدر میشود و به جای «بیشتر خواستن » و «افزون طلبیدن » به کار میرود : هزار شربت زهر ار ز دست او بخورم ز عشق نعره ٔ هل من مزید برخیزد. س...
-
پان هل نیسم
لغتنامه دهخدا
پان هل نیسم . [ هَِ ل ِ ] (فرانسوی ، اِ مرکب ) عقیده ٔ اتحاد ملل یونانی .
-
جستوجو در متن
-
دادن
لغتنامه دهخدا
دادن . [ دَ ] (مص ) اسم مصدر آن دهش است . اعطاء. (ترجمان القرآن ). ایتاء. (ترجمان القرآن ). مقابل ِ گرفتن . در اختیار کسی گذاردن بدون برگرداندن . تسلیم کسی کردن چیزی را. ارزانی داشتن چیزی بکسی . منح . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). اکاحة. مقاوا...
-
اعطاء
لغتنامه دهخدا
اعطاء. [ اِ ] (ع مص ) همدیگر گرفتن . (منتهی الارب ). از همدیگر گرفتن . (ناظم الاطباء). همدیگر دادن و گرفتن . (آنندراج ). || دادن و عطانمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عطا نمودن . (آنندراج ). دادن . بخشیدن . (منتخب از غیاث اللغات ). دادن عطا بکس...
-
کنبانیدن
لغتنامه دهخدا
کنبانیدن . [ کُم ْ دَ ] (مص ) مایل کردن و کج کردن . (ناظم الاطباء). || جنبانیدن . ظاهراً به معنی هل دادن در تداول عامه و تنه زدن باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا):تزایغ؛ سوی یکدیگر کنبانیدن . (منتهی الارب ). مداغشه ؛... کنبانیدن دیگران و به شتاب زدگی...
-
فرمان کردن
لغتنامه دهخدا
فرمان کردن .[ ف َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فرمان بردن . اطاعت کردن . فرمان برداری کردن . (یادداشت به خط مؤلف ) : فرمان کنی و یا نکنی ترسم بر خویشتن ظفر ندهی باری . رودکی .به ایرانیان گفت فرمان کنیددل خویش را زین سخن مشکنید. فردوسی .مکن نیز فرمان دیو پلید...
-
عطا دادن
لغتنامه دهخدا
عطا دادن . [ ع َ دَ ] (مص مرکب ) بخشش . بخشیدن . بخشش دادن . اجداء، اشبار. اصفار. اعطاء. افراض . امتناح . انالة. اوس . تنویل . حباء. حبوة. رفد. زبد. شبر. صلة. فرض . مناولة. نحل . نصر. نفح . نوال . نول . وصل . هزر. هناء : ز بس عطاکه دهد هر که زو عطا ب...
-
اصول
لغتنامه دهخدا
اصول . [ اُ ] (ع اِ) ج ِ اصل . اساسها و بیخ و بن ها. (فرهنگ نظام ). اصلها. جمع اصل که بمعنی بیخ است . (آنندراج ) (غیاث ). ریشه ها، و اصول و فروع ؛ ریشه ها و شاخه ها. (ناظم الاطباء).- اصول اظفار ؛ بن های ناخن . || قواعد. قوانین . پایه ها. قواعد و قوان...