کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هلیلة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هلیلة
لغتنامه دهخدا
هلیلة. [ هََ ل َ ] (ع اِ) زمین باران رسیده که گردش همچنان خشک باشد. (منتهی الارب ).
-
هلیلة
لغتنامه دهخدا
هلیلة. [ هَُل َ ل َ ] (ع اِ مصغر) مصغر هل ّ است . (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
هلیله
لغتنامه دهخدا
هلیله . [ هََ لی ل َ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان بوشهر که 584 تن سکنه دارد. آب آن از چاه و محصول عمده اش غله و صیفی و کار مردم ماهیگیری است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
-
هلیله
لغتنامه دهخدا
هلیله . [ هََ لی ل َ / ل ِ ] (اِ) اهلیلج . هلیلج . از درختان نواحی حاره است که میوه اش مصرف طبی دارد و آن چند نوع است : هلیله ٔ بزرگ که کابلی گویند، هلیله ٔ زرد و بلیله . درخت آن کوچک چون سیب و به و آلو و برگ آن کوچکتر و دراز چون برگ بید. (یادداشتهای...
-
واژههای همآوا
-
حلیلة
لغتنامه دهخدا
حلیلة. [ ح َ ل َ ] (ع اِ) زوجه . (از منتهی الارب ). منکوحة. زن منکوحة. (آنندراج ) (غیاث ). همسر. جفت . زن . (دهار). ج ، حلایل . (مهذب الاسماء). || زن هم منزل . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
اهلیلج
لغتنامه دهخدا
اهلیلج . [ اِ لی ل ِ / ل َ ] (معرب ، اِ) مأخوذ از هلیله ٔ فارسی و به معنی آن . (ناظم الاطباء). معرب هلیله . (غیاث اللغات ). هلیله . (از منتهی الارب ). رجوع به هلیله شود.
-
سقنی
لغتنامه دهخدا
سقنی . [ ] (اِ)نوعی از هلیله اما آن میوه ندارد. (دزی ج 1 ص 664).
-
اهلیلجی
لغتنامه دهخدا
اهلیلجی . [ اِ لی ل ِ ] (ص نسبی ) بشکل اهلیلج . هر چیز که مانند هلیله باشد. (ناظم الاطباء). بشکل هلیله . بصورت اهلیلج . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || منسوب است به هلیله . ساخته شده از هلیله . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || در اصطلاح علم مساحت شکلی خاص...
-
کال هوای
لغتنامه دهخدا
کال هوای . [ ] (هندی ، اِ)اسم هندی هلیله ٔ کابلی است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
اهلیلجة
لغتنامه دهخدا
اهلیلجة. [ اِ لی ل ِ ج َ ] (معرب ، اِ) هلیله . (مهذب الاسماء). یکی از اهلیلج . (منتهی الارب ).
-
بهیر
لغتنامه دهخدا
بهیر. [ ب َ ] (اِ) ثمر درختی در هند که در دباغی و صباغی بکارمی برند. (ناظم الاطباء). ثمر هلیله . هلیلج . حلیله .
-
اطریفل گشنیزی
لغتنامه دهخدا
اطریفل گشنیزی . [ اِ ف َ / ف ِ / ف ُ ل ِ گ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )بگیرند پوست هلیله ٔ کابلی و پوست بلیله و آمله ٔ مقشر و هلیله ٔ سیاه و گشنیز خشک اجزاء متساوی ، و بعضی هلیله ٔ سیاه نمی کنند، مجموع کوفته و بیخته و بروغن بادام چرب کرده با سه چندان ...