کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هلیت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
حلیت
لغتنامه دهخدا
حلیت . [ ح َ ] (ع اِ) پشک . || یخچه . تگرک . (ناظم الاطباء).
-
حلیت
لغتنامه دهخدا
حلیت . [ ح ِ ی َ ] (ع اِ) حلیة. زیور. آرایش . رجوع به حلیة شود.
-
حلیت
لغتنامه دهخدا
حلیت . [ ح ِل ْ ل ] (ع اِ) انغوزه . (ناظم الاطباء).انگزه . (آنندراج ). انکژه . (مهذب الاسماء). انگوزه و آن صمغ درخت انجدان است . انگژد. (زمخشری ). انقوزه .
-
حلیت
لغتنامه دهخدا
حلیت . [ ح ِل ْ لی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) در تداول ، حلالی . روایی . مقابل حرمت .
-
حلیة
لغتنامه دهخدا
حلیة. [ ح َ ] (اِخ ) نام قلعه ای از قلاع ثغر در کوه صبر از سرزمین یمن . و نیز نام وادیی است . (از معجم البلدان ).
-
حلیة
لغتنامه دهخدا
حلیة. [ ح ِ ی َ ] (ع ص ، اِ) زیور. (از منتهی الارب ). پیرایه . (ترجمان عادل ). ج ، حِلی ً، حُلی ً. (منتهی الارب ) : صورت از دفتر و حلیه ز قلم محو کنیدحلی از خنجر و کوکب ز سپر بگشائید. خاقانی .واصفان حلیه ٔ جمالش بتحیر منسوب که ماعرفناک حق معرفتک . (ا...
-
جستوجو در متن
-
اصول متعارفه
لغتنامه دهخدا
اصول متعارفه . [ اُ ل ِ م ُ ت َ رَ ف َ / ف ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از اصناف سه گانه ای که در فواتح علوم وضع کنند. صنف اول آنچه به هَلیّت تنها وضع کنند، و آن مبادی علم باشد، و آنرا مقدمات موضوعه خوانند، و خالی نبود از آنکه بنفس خود بَیّن بود ی...
-
اصول موضوعه
لغتنامه دهخدا
اصول موضوعه . [ اُ ل ِم َ / مُو ع َ / ع ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مبادی تصدیقی که مخاطب بواسطه ٔ حسن ظن به متکلم به صحت آنها معترف است . مبادی ناآشکاری که بخودی خود در علم مسلم نباشند و بر سبیل حسن ظن آنها را بپذیرند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). و ...
-
اصول
لغتنامه دهخدا
اصول . [ اُ ] (ع اِ) ج ِ اصل . اساسها و بیخ و بن ها. (فرهنگ نظام ). اصلها. جمع اصل که بمعنی بیخ است . (آنندراج ) (غیاث ). ریشه ها، و اصول و فروع ؛ ریشه ها و شاخه ها. (ناظم الاطباء).- اصول اظفار ؛ بن های ناخن . || قواعد. قوانین . پایه ها. قواعد و قوان...