کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هله
لغتنامه دهخدا
هله . [ هََ ل َ / ل ِ ] (صوت ) هان . هین . الا. هلا. حرف تنبیه است به معنی آگاه باش ، توجه کن ، به هوش باش : گفت این بار ار کنم این مشغله کاردها در من زنید آن دم هله .مولوی .
-
واژههای مشابه
-
هلة
لغتنامه دهخدا
هلة. [ هََ ل ْ ل َ ] (ع اِ) چراغ پایه . || باران . ج ، هلل . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
هلة
لغتنامه دهخدا
هلة. [ هَِ ل ْ ل َ ] (ع اِ) نموداری ماه نو. (منتهی الارب ).
-
هله سم
لغتنامه دهخدا
هله سم . [ هََ ل َ س ُ ] (اِخ ) دهی است از بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام که 300تن سکنه دارد. آب آن از رود چرداول و محصول عمده اش غله و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
هله شی
لغتنامه دهخدا
هله شی . [ هََ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش گیلان شهرستان اسلام آباد غرب که 500 تن سکنه دارد. آب آن از سراب ایوان و محصول عمده اش غله ، برنج ، حبوب و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
هله هوله
لغتنامه دهخدا
هله هوله . [ هََ ل ِ ل ِ ] (اِ مرکب ) چیزهای درهم و برهم و نامناسب از خوردنی .- هله هوله خوردن ؛ غذاهای ناسازگار را با هم و به افراط خوردن .
-
هله هوپ کردن
لغتنامه دهخدا
هله هوپ کردن . [ هََ ل َ هُپ ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، به سرعت همه چیز را خوردن . (یادداشت مؤلف ). چپو کردن .
-
واژههای همآوا
-
حلح
لغتنامه دهخدا
حلح . [ ح َ ل َ ] (اِخ ) محلی است در آشور که اسباط عشر، بعد از اسیری بدانجا برده شدند. و گویا همان حلستیس بطلمیوس باشد که بشمال غربی جوزانتیس واقع است لایرد برجی را در انخذار یافته است که آن را قلعه گویند و در موقع ده قدیمی واقع میباشد. اما مترجمان ت...
-
حله
لغتنامه دهخدا
حله . [ ح ِل ْ ل َ ] (اِخ ) مزیدیه . جامعان . (از منتهی الارب ). یاقوت چنین آرد: حله ٔ بنی مزید شهر بزرگی است که میان بغداد و کوفه واقع شده و به جامعان موسوم است . طول آن 67 درجه و سدس و عرض آن 32 درجه است . معدل النهار 15 درجه و درازترین روزها بچهار...
-
جستوجو در متن
-
هلشی
لغتنامه دهخدا
هلشی . [ هََ ل َ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که 200 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ مرک و محصول عمده اش غله ، حبوب ، چغندرقند و صیفی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5). رجوع به هله شی شود.
-
برطلة
لغتنامه دهخدا
برطلة. [ ب ُ طَ ل َ ] (ع اِ) کلاه . (غیاث اللغات از قاموس ). کلاه قرمز : زن مکرر کرد کای با برطله کیست بر پشتت فروخفته هله ؟ مولوی .و رجوع به برطل شود.
-
خواب مرگ
لغتنامه دهخدا
خواب مرگ . [ خوا / خا ب ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مرگ . خواب عدم . خواب جاوید. خواب اجل . (یادداشت مؤ لف ) : خواب مرگ است هین هله بیدار شو.صفی علیشاه .