کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هقعه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
هقعة
لغتنامه دهخدا
هقعة. [ هََ ع َ ] (ع اِ) دایره ٔ پیش سینه ٔ اسب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || جای پاشنه ٔ سوار. (منتهی الارب ). || نکته ٔ سپید در پهلوی چپ اسب . (منتهی الارب ). دایره ای در پهلوی بعضی از چهارپایان . (از اقرب الموارد). || (اِخ ) منزلی است ماه...
-
هقعة
لغتنامه دهخدا
هقعة. [ هََ ق ِ ع َ ] (ع ص ) شتر ماده ای که خود را پیش گشن اندازد از غایت آز و خواهانی . (از منتهی الارب ).
-
هقعة
لغتنامه دهخدا
هقعة. [ هَُ ق َ ع َ ] (ع ص ) مرد بسیار تکیه کننده و بر پهلو خسبنده میان قوم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
دائره ٔ هقعه
لغتنامه دهخدا
دائره ٔ هقعه . [ ءِ رَ / رِ ی ِ هََع َ / ع ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دائره ٔ پیش سینه ٔ اسب یا جای پاشنه ٔ سوار و آن مکروه است . (از منتهی الارب ). وهی الحادیة عشرة من الدوائر التی تکون فی الخیل . و هی دائرة تکون فی عرض الزور . قال ابن قتیبة: العر...
-
جستوجو در متن
-
تحائی
لغتنامه دهخدا
تحائی . [ ت َ] (اِخ ) هقعة است که یکی از منازل قمر باشد و بعضی گویند که جز هقعة است . رجوع به آثارالباقیه ٔ ابوریحان چ لیپزیک ص 342 و 351 و تحایی و هقعة و هنعة شود.
-
مهقوع
لغتنامه دهخدا
مهقوع . [ م َ ] (ع ص ) صاحب هقعه . (مهذب الاسماء). گویند المهقوع لایسبق ابداً. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به هقعة شود.
-
رأس الجوزاء
لغتنامه دهخدا
رأس الجوزاء. [ رَءْ سُل ْ ج َ ] (اِخ ) آن جای هقعه است نزد عرب . (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به رأس الجبار شود.
-
رأس الجبار
لغتنامه دهخدا
رأس الجبار. [ رَءْ سُل ْ ج َب ْ با ] (اِخ ) اصطلاح فلک ). رأس الجوزاء. آن هقعه است نزد منجمان . (از صور الکواکب ص 286). و رجوع به رأس الجوزاء شود.
-
خسبنده
لغتنامه دهخدا
خسبنده .[ خ ُ ب َ دَ / دِ ] (نف ) نایم . خوابیده : در این ره جزین خواب خرگوش نیست که خسبنده ٔ مرگ را هوش نیست . نظامی .هقعه ؛ مرد بسیار تکیه کننده و بر پهلو خسبنده میان قوم . (منتهی الارب ).
-
میسان
لغتنامه دهخدا
میسان . [ م َ ] (اِخ ) ستاره ای است از جوزا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). نام ستاره ای از جوزامیان معره و مجره و آن یکی از دو ستاره ٔ هقعه باشد. (از تاج العروس ، ماده ٔ م ی س به نقل از ابن اعرابی ). یکی از دو ستاره ...
-
هنعة
لغتنامه دهخدا
هنعة. [ هََ ع َ ](ع اِ) داغ بن گردن شتر. (منتهی الارب ). داغی در بن گردن . (از اقرب الموارد). || (اِخ ) (اصطلاح ستاره شناسی ) یکی از منازل ماه از برج جوزا و آن پنج ستاره است صف کشیده بر منکب چپ جوزا و یا دو ستاره ٔسپید با هم نزدیک در کهکشان میان جوزا...
-
ابری
لغتنامه دهخدا
ابری . [ اَ ] (ص نسبی ) با نقشی چون موج آب یا ابرهای بریده از یکدیگر: کاغذ ابری .- ستاره ٔ ابری ؛ کوکب سحابی . منزل پنجم [ از منازل قمر ] هقعه و او سه ستاره ٔ خرد است : وز قبل خردیشان و یک بدیگر اندر آمدگی بطلمیوس هر سه را یکی ستاره ٔ ابری بنگاشت . ...
-
نیم خانه
لغتنامه دهخدا
نیم خانه . [ ن َ / ن ِ] (اِ مرکب ) کنایه از گنبد است . (انجمن آرا). گنبد. طاق . گنبدی پوشش چون نیم دایره . (از فرهنگ خطی ). رجوع به نیم خایه شود. || نیم دایره : ز هقعه ٔ چو نیم خانه ٔ کمان بنات نعش از اول بنای او. منوچهری .تو زیر نرگسه ٔ خاک دهر رنجو...
-
تحایی
لغتنامه دهخدا
تحایی . [ ت َ ] (اِخ ) تحائی . یکی از منازل ماه و آن سه ستاره است محاذی هنعة. یکی آن تحیاة است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نام صورتیست از صور فلکی دارای سه ستاره که هر یک را تحیاة گویند و آن روبروی هنعة است میان مجره و توابع عیوق و گویند در آن ن...