کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هفت پرده ٔ ازرق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
هفت هفت
لغتنامه دهخدا
هفت هفت . [ هََ هََ / هَُ هَُ ] (اِ صوت ) صدای جرعه جرعه نوشیدن آب ، دم به دم نوشیدن . (یادداشت مؤلف ): ذلج ؛ هفت هفت نوشیدن آب را. (منتهی الارب ).
-
هفت پشت
لغتنامه دهخدا
هفت پشت . [ هََ پ ُ ] (اِ مرکب ) هفت نسل که پس از هر کسی از او و فرزندانش در وجود آیند. مقابل هفت جد.- هفت پشت کسی را به سگ آبی رساندن ؛ کسی را به تعریف غیرواقع به کمال اغراق و مبالغه ستودن ، مثلاً شخصی در تعریف شخصی یا چیزی اغراق از حد برد، گویند: ...
-
هفت جد
لغتنامه دهخدا
هفت جد. [ هََ ج َدد / ج َ ] (اِ مرکب ) اسلاف انسان تا هفت مرتبه . مقابل هفت پشت . رجوع به هفت پشت شود.
-
هفت درر
لغتنامه دهخدا
هفت درر. [ هََ دُ رَ ] (اِ مرکب ) رجوع به هفت دُر شود.
-
هفت سایره
لغتنامه دهخدا
هفت سایره . [ هََ ی ِ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) هفت سیاره . سیارات سبع : گفتم ز هفت دایره این هفت هشت میل گفتا ز هفت سایره این هفت هشت اثر.ناصرخسرو.
-
هفت صندوق
لغتنامه دهخدا
هفت صندوق . [ هََ ص َ ] (اِخ ) دهی است از بخش ضیأآباد شهرستان قزوین که 479 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و چشمه و محصول عمده اش غله ، انگور، قیسی ، بادام و لبنیات است . امامزاده ای به نام هفت زیارتگاه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
-
هفت عضو
لغتنامه دهخدا
هفت عضو. [ هََع ُض ْوْ ] (اِ مرکب ) هفت اندام . هفت اعضا : گفتم که هفت عضو کدام است تَنْت راگفتا دو پهلو است و دو پا و دو دست و سر. ناصرخسرو.پرتو حالی که او هیزم نهادلرزه ای بر هفت عضو من فتاد. مولوی .رجوع به هفت اندام شود.
-
هفت کوه
لغتنامه دهخدا
هفت کوه . [ هََ ] (اِ مرکب ) محمد داراشکوه در مجمعالبحرین پس از ذکر هفت زمین که هندوان آنها را سپت دیپ نامند، آرد: «... و هفت کوه را که اهل هند آنها را سپت کلاچل گویند بر گرد هر زمینی کوهی را محیط میدانند، و نام کوهها این است : سمیرو، سموپت ، همکوت ،...
-
هفت آب
لغتنامه دهخدا
هفت آب . [ هََ] (اِ مرکب ) هفت دریا. (یادداشت مؤلف ) : نه به هفت آب که رنگش به صد آتش نرودآنچه با خرقه ٔ زاهد می انگوری کرد. حافظ.- هفت آب شستن ؛ کاملاً پاک کردن . بسیار خوب شستن : رو سینه را چون سینه ها هفت آب شوی از کینه هاآنگه شراب عشق را پیمانه...
-
هفت آبا
لغتنامه دهخدا
هفت آبا. [ هََ ](اِ مرکب ) کنایه از هفت آسمان . (برهان ) : زمانه را ز پی زادن چنو فرزندعقیم گشت چهارامهات و هفت آباش .سنائی .
-
هفت آباد
لغتنامه دهخدا
هفت آباد. [ هََ ](اِخ ) دهی است از بخش سلوانای شهرستان ارومیه دارای 230 تن سکنه . آب آن از رود باراندوز و محصول عمده اش غله و توتون است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
هفت آتشکده
لغتنامه دهخدا
هفت آتشکده .[ هََ ت َ ک َ دَ / دِ ] (اِخ ) رجوع به هفت آذر شود.
-
هفت آذر
لغتنامه دهخدا
هفت آذر.[ هََ ذَ ] (اِخ ) هفت آتشکده ٔ معروف ایران قدیم : آذرمهر، آذرنوش ، آذربهرام ، آذرآیین ، آذرخرین ، آذربرزین ، آذرزردشت . (یادداشت مؤلف ). رجوع به رساله ٔ «شماره ٔ هفت و هفت پیکر نظامی » تألیف محمد معین ص 37 شود.
-
هفت آسمان
لغتنامه دهخدا
هفت آسمان . [ هََ س ْ / س ِ ] (اِ مرکب ) عبارت از فلک های قمر، عطارد، زهره ، شمس ، مریخ ، مشتری و زحل است . (یادداشت مؤلف ) : جهان فیلسوف جهان داندم رصدبند هفت آسمان داندم . نظامی .به پرگار هفت آسمان بلندبه فهرست هفت اختر ارجمند. نظامی .از پی لعلی ک...
-
هفت آسیا
لغتنامه دهخدا
هفت آسیا. [ هََ ] (اِ مرکب ) کنایت از هفت فلک است که فلک زحل و فلک مشتری و فلک مریخ و فلک آفتاب و فلک زهره و فلک عطارد و فلک قمر باشد. (برهان ).