کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هفته و ماه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
هفته گرفتن
لغتنامه دهخدا
هفته گرفتن . [ هََ ت َ/ ت ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) ترتیب دادن مراسمی به مناسبت هفتمین شب درگذشت کسی . (از یادداشتهای مؤلف ).
-
هفته بازار
لغتنامه دهخدا
هفته بازار. [ هََ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) بازارهای موقت که هفته ای یک بار ترتیب دهند، مثل شنبه بازار، جمعه بازار، دوشنبه بازار. (از یادداشتهای مؤلف ).
-
هفته بیجار
لغتنامه دهخدا
هفته بیجار. [ هََ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) نوعی ترشی از سبزیهای گوناگون خردکرده . (یادداشتهای مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
گردماه
لغتنامه دهخدا
گردماه . [ گ ِ ] (اِ مرکب ) بدر. ماه تمام . ماه شب چهارده . ماه چارده . مه چارده . مجازاً بمعنی صورت است : روی هر یک چون دو هفته گردماه جامه شان غفه سمورینشان کلاه . رودکی .همی بود تا چرخ پوشدسیاه ستاره پدید آمد و گردماه .فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7...
-
کارخانجات
لغتنامه دهخدا
کارخانجات . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) ج ِ کارخانه . (ناظم الاطباء). رجوع به کارخانه شود : احدی از غلامان و ملازمان پادشاه بدون تعلیقه ٔ ناظر از کارخانجات چیزی نبرند. (تذکرة الملوک چ 2 ص 12). آنچه اخراجات در کارخانجات سر کارخاصه ٔ شریفه واقع شود اسناد و روزن...
-
خسوف
لغتنامه دهخدا
خسوف . [ خ ُ] (ع مص ) بزمین فرورفتن . (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). رجوع به خسف شود. || کور کردن چشم کسی را. (منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). رجوع به خس...
-
ماه
لغتنامه دهخدا
ماه . (اِخ ) قمر. (فرهنگ رشیدی ) (از فرهنگ جهانگیری ). بمعنی نیر اصغر است که عربان قمر خوانند. (برهان ). قمر را گویند و به زبان دری و تبری مونک و مانک گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). و اضافت ماه به طرف فلک و مترادفات آن حقیقت است و این از جهت اظهار خص...
-
تاریخ ترک
لغتنامه دهخدا
تاریخ ترک . [ خ ِ ت ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون در ذیل کلمه ٔ تاریخ آرد: و از آن جمله تاریخ ترک است و سالهای آن نیز شمسی حقیقی است و شب و روز را به دوازده قسمت تقسیم کنند و هر قسمت را «چاغا» نامند و هر «چاغ » را به هشت قسمت...
-
مه
لغتنامه دهخدا
مه . [ م َه ْ ] (اِ) مخفف ماه . مانک . قمر. (ناظم الاطباء) : به دل ربودن جلدی و شاطری ای مه به بوسه دادن جان پدر بس اژکهنی . شاکر.شکوفه همچو شکاف است و میغ دیباباف مه و خور است همانا به باغ در صراف . ابوالمؤید.تو سیمین فغی من چو زرین کناغ تو تابان م...
-
رایت
لغتنامه دهخدا
رایت . [ ی َ ] (از ع ، اِ) رایة. رأیة. ازهری گفته است :عرب بدان همزه ندهد در صورتی که اصل آن همزه است ولی ابوعبید و اصمعی آنرا انکار کرده اند. (از اقرب الموارد). عَلَم . ج ، رایات . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ورق 3). علامت . بیرق . ...
-
یک ماهه
لغتنامه دهخدا
یک ماهه . [ ی َ / ی ِ هََ / هَِ ] (ص نسبی ) مال یک ماه . (یادداشت مؤلف ). هر چیز که بر وی یک ماه گذشته باشد. (ناظم الاطباء). گردآمده در فاصله ٔ یک ماه و منسوب به یک ماه . به مدت یک ماه : به جمله خواهم یک ماهه بوسه از تو بتابه کیچ کیچ نخواهم که فام م...
-
روزمه
لغتنامه دهخدا
روزمه . [ م َه ْ ] (اِ مرکب ) تاریخ . حساب سال و ماه و روز. (از برهان قاطع). در فارسی ترجمه ٔ تاریخ است ، چه عربان در عهد عمربن خطاب خواستند حسابی برای معاملات سنواتی عمال ولایات قرار دهند که در حساب ایام و ماه اشتباهی نشود. هرمزان پارسی گفت در پارس ...
-
شفوده
لغتنامه دهخدا
شفوده . [ ش ُ دَ / دِ ](اِ) هفته ، یعنی از شنبه تا آدینه . (ناظم الاطباء) (از برهان ). به معنی هفته است . (آنندراج ) (انجمن آرا)(از فرهنگ اوبهی ) (از فرهنگ جهانگیری ) : بود در دو حرز رهی وصف خلقت به ماه و به سال و به روز و شفوده . حکیم علی فرقدی (از ...
-
ترخان کردن
لغتنامه دهخدا
ترخان کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ترخان فرمودن . بمنصب ترخانی رسانیدن : به شکر آن دو هفته ماه تابان سپه را کرد چندین سال ترخان . یحیی بن سیبک نیشابوری .و رجوع به ترخان فرمودن و ترخان و ترخانی شود.