کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هفته نامه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
هفته گرفتن
لغتنامه دهخدا
هفته گرفتن . [ هََ ت َ/ ت ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) ترتیب دادن مراسمی به مناسبت هفتمین شب درگذشت کسی . (از یادداشتهای مؤلف ).
-
هفته بازار
لغتنامه دهخدا
هفته بازار. [ هََ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) بازارهای موقت که هفته ای یک بار ترتیب دهند، مثل شنبه بازار، جمعه بازار، دوشنبه بازار. (از یادداشتهای مؤلف ).
-
هفته بیجار
لغتنامه دهخدا
هفته بیجار. [ هََ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) نوعی ترشی از سبزیهای گوناگون خردکرده . (یادداشتهای مؤلف ).
-
هفته خانک
لغتنامه دهخدا
هفته خانک . [ هََ ت ِ ن َ ] (اِخ ) دهی است از بخش فرمهین شهرستان اراک دارای 164تن سکنه . آب آن از قنات و چشمه و محصول عمده اش غله ،بنشن و میوه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
-
ناف هفته
لغتنامه دهخدا
ناف هفته . [ ف ِهََ ت َ / ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از روزسه شنبه است که در وسط هفته واقع است . (برهان قاطع).روز سه شنبه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : فردا که ناف هفته و روز سه شنبه است روزی که هست از شب قدری خجسته تر . انوری .روز می خوردن...
-
خداوند هفته
لغتنامه دهخدا
خداوند هفته . [ خ ُ وَ دِ هََ ت َ /ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اصطلاحی است نجومی و ابوریحان آنرا چنین آورده : فامّا خداوند هفته آن است کی آن روزهاء گذشته از وقت مولد بازبگیری و هفتگان فکنی و یاذداری کی جند بار اوفتاد و آن را از طالع اصل مولد بشمری...
-
جستوجو در متن
-
سوک نامه
لغتنامه دهخدا
سوک نامه . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) تسلیت نامه : به نزد نریمان چو یک هفته بودیکی سوک نامه فرستاد زود.اسدی .
-
مفرح
لغتنامه دهخدا
مفرح . [ م ُ ف َرْ رِ ] (ع ص ) فرحت دهنده . (غیاث ) (آنندراج ). شادمانی آورنده . هر چیزی که شادمانی آورد و فرح بخشد و خوشحالی دهد. (ناظم الاطباء). فرح بخش . شادی آور. مسرت بخش . دلگشا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : آوازهای خوش مفرح مثل غنا از آن استم...
-
ویژگان
لغتنامه دهخدا
ویژگان . [ ژَ / ژِ ] (اِ) ج ِ ویژه . خاصان و خاصگان . (برهان ). خواص . خاصگان : دگر هفته آمد به نخجیرگاه خود و موبد و ویژگان سپاه . فردوسی .بفرمود تا نوذر آمد به پیش ابا ویژگان و بزرگان خویش . فردوسی .از آن ویژگان پنج تن را ببردکه بودند بامغز و هشیار...
-
عالیجاه
لغتنامه دهخدا
عالیجاه . (ص مرکب ) عالی شأن . عالی رتبت . عالی قدر. آنکه مرتبت بلند و مقام بالا دارد. || از القاب احترام که اکثر در اول نوشته ها و نامه هایا در سرپاکتها نویسند. (ناظم الاطباء) : اطهر اشرف شه آل حسین بن علی آنکه عالی جاه او هر روز عالیتر سزد. سوزنی ...
-
زررویان
لغتنامه دهخدا
زررویان . [ زَ ] (اِخ ) (کوه ...) کوه زرروینده . ظاهراً کوهی در غزنین که در زمان محمود غزنوی کان زری در آن یافتند : بده چندانکه در ده سال از آن کشور خراج آیدبیک هفته برآید مر ترا از کوه زررویان . فرخی .به گنجت اندر نقصان کجا پدید آیدکه باشد او را همس...
-
جیرنده
لغتنامه دهخدا
جیرنده . [ رَ دِه ْ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی بلوک فاراب دهستان عمارلوی بخش رودبار شهرستان رشت . کوهستانی سردسیری و دارای 2400 تن سکنه است . آب آن از رودخانه ٔ محلی بنام زغال کش و محصول آن غلات ، لبنیات و میوه جات و شغل اهالی زراعت و گله داری و زغال سوزی...
-
فرمهین
لغتنامه دهخدا
فرمهین . [ ف َ م َ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی بخش فرمهین شهرستان اراک و مختصات جغرافیایی آن به شرح زیر است : طول 49 درجه و 41 دقیقه ، عرض 34 درجه و 30 دقیقه ، ارتفاع از سطح دریا 1800 متر. این قصبه در 42هزارگزی شمال اراک و مرکز بلوک فراهان واقع است . ناحیه...
-
مفکره
لغتنامه دهخدا
مفکره . [ م ُ ف َک ْ ک ِ رَ ] (ع ص ، اِ) مفکرة. تأنیث مفکر. رجوع به مفکر شود. || قوتی است مرتب در تجویف اوسط دماغ که عمل ترکیب و تحلیل فرآورده های خیال و وهم است و به عبارت دیگر ترکیب و تحلیل و امور مخزونه ٔ در خیال و وهم باشد. (از فرهنگ علوم نقلی ت...