کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هشه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هشه
لغتنامه دهخدا
هشه . [ هَُ ش ْ ش َ ] (اِ صوت ) لفظی است که به آن ، الاغ را از رفتار بازدارند. (لغت محلی شوشتر). چُش َّ. (یادداشت مؤلف ).
-
واژههای مشابه
-
پس هشه
لغتنامه دهخدا
پس هشه . [ ] (اِخ ) نام دهی ، هفت فرسخ میانه ٔ جنوب و مشرق شهر لار است . (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
واژههای همآوا
-
حشه
لغتنامه دهخدا
حشه . [ ح َ ش َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان رودبار بخش طرخوران شهرستان اراک . 24هزارگزی شمال باختری طرخوران . کوهستانی سردسیر. سکنه ٔ آن 341 تن شیعه ٔ ترک و فارسی زبانند. از قنات مشروب می گردد. محصولات آنجا غلات ، بادام ، گردو و بنشن است . شغل اهالی ...
-
حشه
لغتنامه دهخدا
حشه . [ ح ُش ْ ش َ ] (ع اِ) قبه ٔ کلان . ج ، حشش .
-
جستوجو در متن
-
هش
لغتنامه دهخدا
هش . [ هَُ ش ْ ش َ ] (اِ صوت ) صوتی است که در بازداشتن خر از رفتن گویند و در ادای آن «ش » را مشدد ادا کنند و کشند. چُش َّ. هُشّه . (از یادداشت های مؤلف ). رجوع به چُش و هشه شود.
-
ازه
لغتنامه دهخدا
ازه . [ اُ زِ ] (اِخ ) هُشِه آ. پادشاه اسرائیل از 730 تا 722 ق . م . که شلمانصر پنجم او را معزول کرد.
-
چشه
لغتنامه دهخدا
چشه . [ چ ُ ش َ /ش ش َ ] (اِ صوت ) چش . چشو. هش و هشه . صوتی برای متوقف ساختن خر و استر. لفظی که بدان ایستادن خر و استر را خواهند. آوازی که بدان خر را از رفتن بازدارند.- امثال : خروامانده معطل یک چشه است ، یا خر لنگ معطل چشه است .و رجوع به چش و چشو...
-
چشو
لغتنامه دهخدا
چشو. [ چ ُ ] (اِ صوت ) ُچش ، ُچشه کلمه ای که خر را گویند چون ایستادن و درنگ آن را خواهند. آوازی که برای ایستادن خر از دهان برآرند. هش و هشه : بخر گدائی چون چشم شوخش آب گرفت نه هر بگوش درآیدش زان سپس نه چشو. سوزنی .رجوع به چش و چشه شود.
-
چش
لغتنامه دهخدا
چش . [ چ ُ ] (صوت ) کلمه ایست که بدان خر الاغ را از رفتار بازمیدارند. (ناظم الاطباء). لفظی است که خر الاغ از شنیدن آن از رفتار بازماند و بایستد. (برهان ) (آنندراج ). لفظی است که برای بازداشتن حیوان سواری و بارکش از حرکت ، استعمال میشود. (فرهنگ نظام )...