کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هشت وچار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
هشت طبع
لغتنامه دهخدا
هشت طبع. [ هََ طَ ] (اِ مرکب ) گویند طباع هشت باشد: حار، بارد، رَطْب ، یابس ، حار رطب ، حار یابس ، بارد رطب ، بارد یابس : هم با عدم پیاده فرورو به هشت طبعهم با قدم سوار برون ران به هفت خوان .خاقانی .
-
هشت کند
لغتنامه دهخدا
هشت کند. [ ] (اِ) به هندی لوف است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
هشت گرد
لغتنامه دهخدا
هشت گرد. [ هََ گ ِ ] (اِخ ) هشتجرد. رجوع به هشت جرد شود.
-
هشت گنج
لغتنامه دهخدا
هشت گنج . [ هََ گ َ ] (اِخ ) نام گنج های هشتگانه ٔ خسرو پرویز است که گنج عروس ، گنج بادآورد، دیبه خسروی ، گنج افراسیاب ، گنج سوخته ، گنج خضرا، گنج شادآورد و گنج بار باشد. (برهان ). علاوه بر آن گنج شایگان بوده است . (یادداشت مؤلف ). رجوع به هر یک از ...
-
هشت گوشه
لغتنامه دهخدا
هشت گوشه . [ هََ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب )مثمن و آنچه دارای هشت گوشه باشد. (ناظم الاطباء).
-
هشت گیر
لغتنامه دهخدا
هشت گیر. [ هَِ ] (اِمص مرکب ) (از: هشت ، مرخم هشتن + گیر، ریشه ٔ فعل گرفتن ) در اصطلاح بنایان این است که ردیفی را برجسته و ردیفی را فرورفته چینند تا دیواری دیگر چون بدان متصل گردد، نیک پیوندد. (یادداشت به خط مؤلف ).
-
هشت لو
لغتنامه دهخدا
هشت لو. [ هََ ] (اِ مرکب ) ورق بازی که دارای هشت خال باشد. (یادداشت به خط مؤلف ).
-
هشت مأوی
لغتنامه دهخدا
هشت مأوی . [ هََ م َءْ وا ] (اِخ ) کنایت از هشت بهشت است . (برهان ). هشت بستان . هشت بهشت . رجوع به این مدخل ها شود.
-
هشت مرعی
لغتنامه دهخدا
هشت مرعی . [ هََ م َ عا ] (اِخ ) به معنی هشت مأوی است که کنایه از هشت بهشت باشد. (برهان ) : از خنجر زهرآب گون هفت اژدها را ریخت خون همت ز نُه پرده برون ، دل هشت مرعی داشته .خاقانی .
-
هشت مرغ
لغتنامه دهخدا
هشت مرغ . [ هََ م َ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان قوچان دارای 373 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول عمده اش غله است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
هشت منظر
لغتنامه دهخدا
هشت منظر. [ هََ م َ ظَ ] (اِخ ) به معنی هشت مرعی است که هشت بهشت باشد. (برهان ) : یک دو شد از سه حرفش ، چاراصل و پنج شعبه شش وز و هفت خسرو، نُه قصر و هشت منظر. خاقانی .|| هشت فلک را نیز گویند که فلک البروج و فلک زحل و فلک مشتری و فلک مریخ و فلک آفتاب...
-
هشت ویش
لغتنامه دهخدا
هشت ویش . [ هََ ] (اِ) نام روز پنجم از خمسه ٔ مسترقه ٔ قدیم که روز آخر سال فارسیان باشد. (برهان ). هشتوگیش .
-
هشت یک
لغتنامه دهخدا
هشت یک . [ هََ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) یک هشتم . یکی از هشت بخش هر چیزی . ثُمن . (یادداشت مؤلف ). || (اصطلاح فقه ) ارثی که زن صاحب اولاد از ترکه ٔ شوی برد. (از یادداشتهای مؤلف ).
-
هفت و هشت
لغتنامه دهخدا
هفت و هشت . [ هََ ت ُ هََ ] (اِ مرکب ) کنایه از گفتار خصومت آمیز و وحشت انگیز. || آواز و فریاد سگ را نیز گویند. (برهان ).
-
هشت و بان
لغتنامه دهخدا
هشت و بان . [ هََ ت ُ ] (اِ مرکب ) رازی گوید:جوی معروف است و منسوب به هند. ابومعاذ گوید: گیاهی است که با فواره مشابهت دارد. (از ترجمه ٔ صیدنه ).