کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هشته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هشته
لغتنامه دهخدا
هشته . [ هَِ / هََ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) گذاشته . (برهان ). نهاده . هلیده . || رهاکرده . (برهان ). رهاشده . || فروگذاشته . (برهان ). || آویخته . (برهان ).
-
جستوجو در متن
-
ناهشته
لغتنامه دهخدا
ناهشته . [ هَِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) ننهاده . نگذاشته . مقابل هشته . رجوع به هشته شود.
-
بهشته
لغتنامه دهخدا
بهشته . [ ب ِ هَِ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) مطلقه (زن ). (یادداشت مؤلف ). هشته . و رجوع به هشته شود. || موضوع قرار داده شده و گذاشته شده . (ناظم الاطباء).
-
سحبلة
لغتنامه دهخدا
سحبلة. [ س َ ب َ ل َ ] (ع ص ) خایه ٔ فرو هشته . (منتهی الارب ).
-
رشته
لغتنامه دهخدا
رشته . [ رَ ت َ / ت ِ ](ن مف ) رُشته . رنگ هشته و رنگ کرده . و رشته به ضم اول هم بدین معنی آمده . (از لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). در سراج نوشته که رشته بالفتح به معنی رنگ کرده شده است . (از غیاث اللغات ). رنگ هشته و رنگ شده . (از ش...
-
خبجر
لغتنامه دهخدا
خبجر. [ خ َ ج َ ] (ع ص ، اِ) مردفرو هشته گوشت کلان شکم . المسترخی العظیم البطن . (از متن اللغة). ج ، خُباجِر.
-
رشته
لغتنامه دهخدا
رشته . [ رُ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) رَشته . رنگ هشته و رنگ کرده . (ناظم الاطباء) (از لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (از برهان ). و رجوع به رَشته . شود.
-
متنایک
لغتنامه دهخدا
متنایک . [ م ُ ت َ ی ِ ] (ع ص ) (از «ن ی ک ») پلکها که فرو نشیند بر یکدیگر. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پلک فرو هشته از خواب و مردم سخت خفته . (ناظم الاطباء). و رجوع به تنایک شود.
-
شانده
لغتنامه دهخدا
شانده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از شاندن . رجوع به شاندن شود : از بنفشه مرز او چون شانده بر زنگار نیل از شکوفه شاخ او چون هشته بر مینا گهر. قطران .بدسگال تو رنجه دارد جان شانده در دل ز غم نهال از تو.سوزنی .
-
بازینج
لغتنامه دهخدا
بازینج . [ ی َ ] (اِ مرکب ) چنجولی . تاب . دودَأت (السامی فی الاسامی ). رسنی دو تا از سقف فروهشته که بر میان آن رسن بنشینند و پای فروهلند و بباد زور خویش همی آید و میشود : زتاک خوشه فرو هشته و ز باد نوان چو زنگیانی بر بازینج بازیگر. بوالمثل (از فرهن...
-
خبخبة
لغتنامه دهخدا
خبخبة. [ خ َ خ َ ب َ ] (ع مص ) بیوفائی کردن . (از منتهی الارب ) (از معجم الوسیط) (از متن اللغة) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || فرو هشته شدن شکم کسی . (از منتهی الارب ) (از معجم الوسیط) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || از حرکت در گرما باز ا...
-
هشتن
لغتنامه دهخدا
هشتن . [ هَِ ت َ / هََ ت َ ] (مص ) گذاشتن . (برهان ).نهادن . روی چیزی یا بر جایی قرار دادن : چون درآمد آن کدیور مرد رفت بیل هشت و داسگاله برگرفت . رودکی .تو حاصل نکردی به کوشش بهشت خدا در تو خوی بهشتی نهشت . سعدی .- فروهشتن . رجوع به فروهشتن شود. ||...
-
مظله
لغتنامه دهخدا
مظله . [ م ِ ظَل ْ ل َ / م َ ظَل ْ ل َ] (ازع ، اِ) مظلة. خیمه و سایبان بزرگ : باغ از حریر حله بر گل زند مظله مانند سبزکله بر تکیه گاه دارا. کسایی مروزی .هر که ما را بدید و در حق فرزندان و مریدان و خاندان ما سعی نیکو کرد فردا در مظله ٔ شفاعت ما باشد. ...
-
نادم لاهیجی
لغتنامه دهخدا
نادم لاهیجی . [ دِ م ِ ] (اِخ ) ملا نادم لاهیجی گیلانی . از شاعران عصر صفویه است . نامش شهسوار بیگ است و در سیداشرف لاهیجان متولد شده است . مؤلف مآثر رحیمی آرد: «در آغاز صدقی تخلص میکرد و الحال که 1024 بوده باشد نادم تخلص ایشان است » . در اوان جوانی...