کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هشتادم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هشتادم
لغتنامه دهخدا
هشتادم . [هََ دُ ] (عدد ترتیبی ، ص نسبی ) منسوب به هشتاد و آنچه در مرتبه ٔ هشتاد واقع شده باشد. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
هشتادمین
لغتنامه دهخدا
هشتادمین . [ هََ دُ ] (ص نسبی ، اِ) هشتادم . (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به هشتاد و هشتادم شود.
-
هفتگانی
لغتنامه دهخدا
هفتگانی . [ هََ ] (ص نسبی ) هفت تا هفت تا. آنچه هفت هفت تکرار شود : اگر دورهای هفتگانی هفت تمام بودی واجب کردی که روز بحران روز چهل ودوم و هشتادوچهارم بودی نه چهلم و هشتادم . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
ناعم
لغتنامه دهخدا
ناعم . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن اجیل الهمدانی ، مولی ام السلمة. از صحابه است ، وی به سال هشتادم هجرت وفات یافت . رجوع به الاصابه ج 5 ص 224 شود.
-
عام الجحاف
لغتنامه دهخدا
عام الجحاف . [ مُل ْ ج ُ ] (اِخ ) سال هشتادم هجری بود که سیلی برخاست و خانه های مکه و رکن را فراگرفت . (کامل ابن اثیر ج 4 ص 219).
-
الغنجار
لغتنامه دهخدا
الغنجار. [ اَ غ ُ ] (اِ) خشم و اعراضی که خوبرویان و محبوبان از روی عشوه و نازکنند. (از فرهنگ جهانگیری ) (از برهان قاطع) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از فرهنگ رشیدی ) : چو سیر گشتی و بیدار گشتی ای نادان ترش بود پس هفتاد لاشک الغنجار .عثمان مختاری (از...
-
صادق
لغتنامه دهخدا
صادق . [ دِ ] (اِخ ) (امام ...) جعفربن محمدبن علی بن حسین بن علی (ع ). ابن خلکان گوید: وی بر مذهب امامیه یکی از ائمه ٔ اثناعشر است . از سادات اهل بیت بود و بخاطر صدق گفتار به صادق ملقب گشت . فضل او مشهورتر از آن است که گفته آید و او را گفتاری است در ...
-
حبیب عجمی
لغتنامه دهخدا
حبیب عجمی . [ ح َ ب ِ ع َ ج َ ] (اِخ ) مکنی به ابی محمد. از قدماء مشایخ صوفیه و مریدحسن بصری است ، و داود طائی مرید حبیب است . مجاب الدعوة بود به مجلس حسن حاضر شد و از موعظت او متأثر گشت و بیرون آمد و مال خویش در راه خدا انفاق کرد. یونس بن محمد گوید...
-
قانون اساسی
لغتنامه دهخدا
قانون اساسی . [ ن ِ اَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قانون یک سلسله قواعدی است که شکل حکومت و سازمان قوای سه گانه ٔ کشور و امتیازات و تکالیف افراد را نسبت بدولت بیان میکند. مسائلی که معمولاً در قانون اساسی حل و فصل میشود عبارت است از:شکل حکومت (سلطنتی یا...