کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هست و نیست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هست و نیست
لغتنامه دهخدا
هست و نیست . [ هََ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کون و فساد. بودونبود. رجوع به ترکیب های مدخل هست شود. || تمام دارایی . مایملک : هست ونیست من همین خانه است ؛ جز این چیزی ندارم . (یادداشت به خط مؤلف ).
-
واژههای مشابه
-
هست بند
لغتنامه دهخدا
هست بند.[ هََ ب َ ] (ن مف مرکب ) هسبند. رجوع به هسبند شود.
-
هست بود
لغتنامه دهخدا
هست بود. [ هََ ] (اِ مرکب ) جمعبندی . (ناظم الاطباء).- هست بود کردن ؛ جمعبندی کردن . (ناظم الاطباء).رجوع به هست وبود شود.
-
هست کند
لغتنامه دهخدا
هست کند. [ ] (اِ) به هندی لوف است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
جستوجو در متن
-
نیست و نابود
لغتنامه دهخدا
نیست و نابود. [ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) به کلی از میان رفته . (یادداشت مؤلف ). معدوم .- نیست و نابود شدن ؛ به کلی از میان بشدن . (یادداشت مؤلف ).- نیست و نابود کردن ؛ یک باره و به کلی معدوم کردن و از بین بردن .
-
نکاشتنی
لغتنامه دهخدا
نکاشتنی . [ ن َ ت َ ] (ص لیاقت ) که ازدرِ کاشتن نیست . بذر و دانه ای که برای کاشتن مناسب نیست . زمینی که برای کشت و زرع مناسب نیست .
-
نانواختنی
لغتنامه دهخدا
نانواختنی . [ ن َ ت َ ] (ص لیاقت ) که از در نواختن نیست . که شایسته ٔ ملاطفت و نوازش و تفقد نیست . || که نوازیدنی نیست .
-
ناهمرنگ
لغتنامه دهخدا
ناهمرنگ . [ هََ رَ ] (ص مرکب ) که با دیگری هم رنگ و متناسب و یکسان نیست . که از یک جنس و یک رنگ نیست : وصله ٔ ناهمرنگ ؛ رقعه ای که به رنگ جامه نیست . وصله ای که با جامه یکرنگ نیست . ناجور. ناهمسان . ناسازگار. مقابل همرنگ . رجوع به همرنگ شود.
-
نامعمول
لغتنامه دهخدا
نامعمول . [ م َ ] (ص مرکب ) که معمول و متداول نیست . متروک . دمده . که مرسوم و رایج نیست .
-
نامتمکن
لغتنامه دهخدا
نامتمکن .[ م ُ ت َ م َک ْ ک ِ ] (ص مرکب ) متزلزل . نااستوار. که متمکن و استوار و پابرجا و محکم نیست . || ناتوان . کم بضاعت . که صاحب مکنت و ثروت و تمکن نیست .
-
ناپرداختنی
لغتنامه دهخدا
ناپرداختنی . [ پ َت َ ] (ص لیاقت ) نپرداختنی . که قابل پرداختن نیست . که قابل کارسازی و تأدیه نیست . که ادا کردنی نیست .
-
نیست
لغتنامه دهخدا
نیست . (فعل ) نه هست . نه است . فعل منفی مفرد غایب . مقابل هست و است : چندیت مدح گفتم و چندین عذاب دیدگر زآنکه نیست سیمت جفتی شمم فرست . منجیک .ز دانش به اندر جهان هیچ نیست تن مرده و جان نادان یکی است . فردوسی .هزاریک کاندر نهاد او هنر است نگار خوب ه...
-
ناگزاردنی
لغتنامه دهخدا
ناگزاردنی . [ گ ُ دَ ] (ص لیاقت ) که قابل گزاردن و تأدیه نیست . که اداکردنی نیست . مقابل گزاردنی .