کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هسته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هسته
لغتنامه دهخدا
هسته . [ هََ ت َ / ت ِ ] (اِ) خسته ٔ میوه ها مانند هلو و زردآلو و جز آن ... (ناظم الاطباء). استخوان و دانه ٔ میوه . (انجمن آرا). مجموعه ٔ دانه و درون بر برخی گیاهان که در داخل میوه قرار دارد. || (اصطلاح علوم طبیعی ) جسم شفاف و متجانسی که در داخل سیتو...
-
هسته
لغتنامه دهخدا
هسته . [ هََ ت َ / ت ِ ] (ص ، ق ) مخفف آهسته : تو نرم شو چو گشت زمانه درشت هسته برو ، که سود ندارد سته .ناصرخسرو.
-
واژههای مشابه
-
هسته جیک
لغتنامه دهخدا
هسته جیک . [ هََ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان خوی . آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله و سکنه ٔ آن 160 تن است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
هسته خوار
لغتنامه دهخدا
هسته خوار. [ هََ ت َ / ت ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) باکتری های مخصوصی است که انگل هسته ٔ آمیب ها می شوند. آمیب هایی که به این بیماری دچار شوند تامدتی حرکت می کنند و غذاهای مختلف را جذب میکنند ولی نمیتوانند تقسیم شوند و چون هسته وسیله ٔ ترکیب عناصر مختلف...
-
جستوجو در متن
-
عجام
لغتنامه دهخدا
عجام . [ ع ُ ] (ع اِ) هسته و دانه ٔ هر چیزی . هسته ٔ هر چیزی . (اقرب الموارد).
-
دندل
لغتنامه دهخدا
دندل . [ دَ دِ ] (اِ) (در لهجه ٔ کرمانیان ) هسته . مغز، چون هسته ٔ خرما و جز آن . (از یادداشت مؤلف ).
-
نوکلئوپلاسم
لغتنامه دهخدا
نوکلئوپلاسم . [ ل ِ ءُ ] (فرانسوی ، اِ) در طبیعی ، ماده ٔ پروتئیدی موسوم به شیره ٔ هسته که در داخل هسته ٔ سلول های موجودات زنده قرار دارد و دارای غلظت زیاد و نزدیک به جامد بودن است . شیره ٔ هسته . (فرهنگ فارسی معین ).
-
وخچی
لغتنامه دهخدا
وخچی . [ وَ ] (اِ) هسته ٔ خرما. (ناظم الاطباء).
-
فرابر
لغتنامه دهخدا
فرابر. [ ف َ ب َ ] (اِ مرکب ) در هر میوه دو قسمت موجود است ، یکی هسته ها و دیگر فرابر که از هر طرف هسته ها را فراگرفته است . (از گیاه شناسی گل گلاب ص 184).
-
تنده
لغتنامه دهخدا
تنده . [ ت َ دَ / دِ ] (اِ) هسته ٔ زردآلو و مانند آن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || هسته ٔ شیرین کرده ٔ زردآلوی تلخ . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
آسته
لغتنامه دهخدا
آسته . [ ت َ / ت ِ ] (اِ) هسته . اَسته . هستو. خسته .
-
رضحة
لغتنامه دهخدا
رضحة. [ رَ ح َ ] (ع اِ) هسته ای که از زیر سنگ بپرد. (از اقرب الموارد).
-
فسا
لغتنامه دهخدا
فسا. [ ] (اِ) به سریانی استخوان ثمر است . (فهرست مخزن الادویه ). هسته ٔ میوه .