کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هزینه یابی صورت غذا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
هزینه شدن
لغتنامه دهخدا
هزینه شدن . [ هََ ن َ / ن ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) صرف شدن . خرج شدن : زخمی رسید بر دل خاقانی کاوقات او هزینه ٔ مرهم شد.خاقانی .
-
هزینه شمردن
لغتنامه دهخدا
هزینه شمردن . [ هََ ن َ / ن ِ ش ِ / ش ُ م َ / م ُ دَ ] (مص مرکب ) هزینه حساب کردن . جزو خرج آوردن : هزینه شمر سیم کز بهر لاف به بیهوده بِپْراگند بر گزاف .فردوسی .
-
هزینه کردن
لغتنامه دهخدا
هزینه کردن . [ هََ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خرج کردن . صرف کردن مال و پول و جز آن : سرت را برگیرم و همه ٔ گنج خانه ٔ تو بر آتش خانه هزینه کنم . (تاریخ بلعمی ). عمر خواسته ٔ بسیار فرستادتا برای آبادانی شهر هزینه کردند. (تاریخ بلعمی ).هزینه به اند...
-
ناظر هزینه
لغتنامه دهخدا
ناظر هزینه . [ ظِ رْ / رِ هََ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آنکه در امر دخل و خرج نظارت می کند. || (اصطلاح اداری امروز) نماینده ای که از طرف وزارت دارائی در امر مخارج ادارات دولتی از قبیل خریدن لوازم و اثاثه یا اجاره و بنای ساختمان و غیره نظار...
-
جستوجو در متن
-
شاردن
لغتنامه دهخدا
شاردن . [ دَ ] (اِخ ) ژان باتیست سیمئون . نقاش فرانسوی متولد در شهر پاریس (1779 - 1699) از نخستین نقاشان قرن 18فرانسه بشمار است . از وی آثاری از نوع طبیعت بیجان ، صورت سازی ، نقاشیهای با مداد رنگی و مجلس سازی هائی از نوع «دعای آمرزش پیش از غذا» بجا م...
-
طعمه ساختن
لغتنامه دهخدا
طعمه ساختن . [ طُ م َ / م ِ ت َ ] (مص مرکب ) غذا قرار دادن . خوردن : آنکس که طعمه سازد سی سال خون مردم نه آخرش به طاعون صورت شود مبتر. خاقانی .چون شرر شد قوی همه عالم طعمه سازد چه حاجت تبر است . خاقانی .من نی خشکم وگرچه طعمه ٔ آتش نی است طعمه ٔ این خ...
-
دور انداختن
لغتنامه دهخدا
دور انداختن . [ اَ ت َ ] (مص مرکب ) دور افکندن . بدور انداختن . برزمین انداختن . انداختن چیزی بی ارزش را چنانکه پوست میوه یا پس مانده ٔ غذا را. کنار انداختن . به کناری پرت کردن . (از یادداشت مؤلف ). تغییر. کضل . (منتهی الارب ) : بخورد و بینداخت دور ...
-
مزورة
لغتنامه دهخدا
مزورة. [ م ُ زَوْ وَ رَ ] (ع ص ) مؤنث مزور. نعت مفعولی از تزویر. دروغ . کذب . (اقرب الموارد). مزور.رجوع به مزوَّر شود. || (اِ) آنچه از قسم غذا برای تسلی بیمار پزند و طعام نرم که مریض را دهند. خوردنی بیماران . (دهار) (مهذب الاسماء). غذائی است برای مر...
-
هضم
لغتنامه دهخدا
هضم . [ هََ ] (ع مص ) انبوهی کردن بر گروهی . || فروآمدن بر گروهی . (منتهی الارب ). || شکستن . (اقرب الموارد). || ستم کردن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || خشم گرفتن بر کسی . || چیزی از حق کسی بازشکستن . (منتهی الارب ). کم کردن چیزی از حق کسی . ...
-
هاضمه
لغتنامه دهخدا
هاضمه . [ ض ِ م َ ] (ع ص ) مؤنث هاضم . هضم کننده ٔ طعام . گوارنده . || (اِ) یکی از هشت خادم نفس نباتی است که غذا را می پزد : نشان هاضمه طباخ و نام دافعه کناس کز اینها قوت افزایدبرای قوت چار ارکان . ناصرخسرو.بس گرسنگی که سستی آرددر هاضمه تندرستی آرد....
-
تغیر
لغتنامه دهخدا
تغیر. [ ت َ غ َی ْ ی ُ ] (ع مص ) از حال بگشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). برگردیدن از حال خود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ) : تغیر به همه چیزها راه یابد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 125). باز چون گرم شود تغیر پدید آید....
-
نمایش
لغتنامه دهخدا
نمایش . [ ن ُ / ن ِ / ن َ ی ِ ] (اِمص ، اِ) اسم مصدر و مصدر دوم از نمودن . فعل نمودن . عمل نمودن . (یادداشت مؤلف ). ارائه . عرض . (یادداشت مؤلف ). نشان دادن . (فرهنگ فارسی معین ) : بل من به نمایش ره خویش حق فضلا همی گزارم . ناصرخسرو. || صورت . روی ...
-
کرم
لغتنامه دهخدا
کرم . [ ک ِ رِ ] (فرانسوی ، اِ) از موادی است که در آرایش و زیبائی به کار می رود و عبارت است از مخلوط یک یا چندماده ٔ معطر همراه با گردهای زیبایی که در چربی خوک یا وازلین و یا چربی پشم کاملاً ممزوج شده و بصورت نوعی پماد درآمده است که منحصراً به مصرف آ...
-
مزوره
لغتنامه دهخدا
مزوره . [ م ُ زَوْ وَ رَ ] (از ع ، اِ) مزورة. آنچه از قسم غذا برای تسلی بیمار پزند و طعام نرم که مریض را دهند. (آنندراج ). غذای بی گوشت و مراد بازی دادن مریض است . (از مجمع الجوامع). مزور. (آنندراج ). آش پرهیز. پرهیزانه . شوربائی که برای مریض پزند بی...