کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هزل مانند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هزل مانند
لغتنامه دهخدا
هزل مانند. [ هََ ن َن ْ] (ص مرکب ) هر سخن شوخی آمیز و بیهوده : جداو هزل مانند و موعظت او حکمت پیوند. (سندبادنامه ).
-
واژههای مشابه
-
هزل بستی
لغتنامه دهخدا
هزل بستی . [ هََ زِ ل ِ ب ُ ] (اِخ ) شاعری از مردم شهر بُست . قطعه ٔ ذیل در ترجمان البلاغه ٔ رادویانی از او آمده است که درباره ٔ تولد و مرگ دختر اوست :چو دختر بیامد من اندر هزیمت گه آمل گزیدم ، گه از شرم ، ساری برفت آخر آن مصلحت بر طریقی که رست او ز ...
-
هزل گو
لغتنامه دهخدا
هزل گو. [ هََ ] (نف مرکب ) بیهوده گو و یاوه درای . (آنندراج ). رجوع به هزل شود.
-
هزل گوی
لغتنامه دهخدا
هزل گوی . [ هََ ] (نف مرکب ) هزل گو. رجوع به هزل گو شود.
-
جد و هزل
لغتنامه دهخدا
جد و هزل . [ ج ِدْ دُ هََ ](ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) حقیقت و مجاز. (از بیهقی ).
-
جستوجو در متن
-
هزیلة
لغتنامه دهخدا
هزیلة. [ هََ ل َ ] (ع اِمص ) اسمی است مشتق از هزل ، مانند شتیمة از شتم . (اقرب الموارد). || لاغری . ثم فشت الهزیلة فی الابل . ج ، هزائل ، هَزْلی ̍. (اقرب الموارد).
-
مانند
لغتنامه دهخدا
مانند. [ ن َن ْ ] (ص ، اِ) مثل و شبیه و نظیر و شبه . (ناظم الاطباء). همانند. ماننده . همتا. شبیه . مشابه . مثل . مماثل . مشاکل . نِدّ. نَدید. نظیر. قِرن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). این کلمه اگر پس از اسم (مشبه به ) آید بدون اضافه استعمال شود: سروم...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علویه ٔ سیستانی ، مکنی به ابوالعباس و ملقب بریح و هم ملقب بجراب الدولة. وی طنبوری و بذله گو و ظریف و خوش دعابه است و به ایام مقتدر عباسی میزیست و ادراک دولت بنی بویه کرد و چون دیالمه بالقاب مختوم بدولة مباهات میکردند...
-
ملانصرالدین
لغتنامه دهخدا
ملانصرالدین . [ م ُل ْ لا ن َ رَدْ دی ] (اِخ ) مردی افسانه ای نمونه ٔ سادگی و گاهی بلاهت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ملانصرالدین یا ملانصیرالدین و یا خواجه نصرالدین از مشاهیر ظرفاست . وی در لطیفه گویی بی نظیر بود و نوادر و لطایفی که بدو منسوب است ...
-
تبنگ
لغتنامه دهخدا
تبنگ . [ ت َ ب َ ] (اِ) طبقی باشد پهن و بزرگ از چوب ساخته که بقالان اجناس در آن کنند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). طبق پهن حلوائیان و نان بایان . (فرهنگ رشیدی ). طبقی باشد پهن و بزرگ از چوب که بقالان اجناس از قبیل نان یا حلوا و غیره در آن کرده بر سر ن...
-
گری
لغتنامه دهخدا
گری . [ گ َ ] (پسوند) از گر + ی (حاصل مصدر). اسم مصدرهای مختوم به گری بر دو قسم اند: الف - بخشی آنها هستند که بدون (ی ) مورد استعمال دارند، مانند دادگری ، بیدادگری ، آهنگری ، مسگری ، آرایشگری ، کیمیاگری ، زرگری ، خوالیگری ؛ که دادگر، بیدادگر، مسگر، آ...
-
کمخا
لغتنامه دهخدا
کمخا. [ ک َ / ک ِ ] (اِ) جامه ٔ منقشی را گویند که به الوان مختلف بافته باشند. (برهان ). جامه ای که به انواع مختلف بافته باشند و اصح به فتح کاف [ ک َ ] است مخفف کمخاو، یعنی خواب کم دارد و از اینجا ظاهر می شود که خاب مخمل بی واو باشد نهایتش شعرا برای د...
-
گویی
لغتنامه دهخدا
گویی . (ص نسبی ) منسوب به گوی . به شکل گوی . چون گوی . از گوی ، یعنی مدور. مانند گوی . (انجمن آرا) (آنندراج ). گرد. (ناظم الاطباء). کروی : سراسر سپهران گویی ، و ویژه و پاکند و مرده نمیشوند و همیشه گردنده اند. (نامه ٔشت مهاباد از انجمن آرا). || (ق ) ب...