کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هزارمرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
فسطیار
لغتنامه دهخدا
فسطیار. [ ف َ ] (معرب ، اِ) از یونانی ، فرمانده هزارمرد. (ناظم الاطباء).
-
باحمشی
لغتنامه دهخدا
باحمشی . [ ح َ ] (اِخ ) احمدبن علی ضریر مقری . وی از ابومحمد عبداﷲبن هزارمرد صریفینی سماع دارد و از او حدیث کرده و در20 ذی الحجه ٔ 525 هَ . ق . درگذشت . (معجم البلدان ).
-
عمر مهلبی
لغتنامه دهخدا
عمر مهلبی . [ ع ُ م َ رِ م ُ هََ ل ْ ل َ ] (اِخ ) ابن حفص بن عثمان بن قبیصةبن ابی صفره ٔ مهلبی . مشهور به ابن حفص . وی از امیران و پهلوانان بود و ایرانیان او را لقب «هزارمرد» داده بودند. در ایام منصور عباسی بر «سند» امیر گشت ، سپس والی افریقیة شد و د...
-
جریدة
لغتنامه دهخدا
جریدة. [ ج َ دَ ] (ع ص ، اِ) جریده . شاخ دراز. تر باشد یا خشک یا شاخ برگ دورکرده . (منتهی الارب ). شاخه ٔ دراز، تر باشد یا خشک یا شاخه ٔ برگ دورکرده . (ناظم الاطباء). جریده از خرما مانند شاخه است از دیگر درختان و مادام که برگ داشته باشد آن را جریده ن...
-
پرویز
لغتنامه دهخدا
پرویز. [ پ َرْ ] (اِخ ) لقب خسرو دوم بیست و سومین پادشاه ساسانی است . پرویز در اصل ابهرویز بمعنی پیروز و مظفر باشد. در ترجمه ٔ طبری بلعمی آمده است : «هرمز را پسری بود پرویز نام و او را ولیعهد کرده بود و ملک ازپس خویش بدو داده بود بهرام و آن سپاه که ب...
-
اند
لغتنامه دهخدا
اند. [ اَ ](عدد مبهم ) شمار مجهول از سه تا نه . (از برهان قاطع) (از غیاث اللغات ) (از هفت قلزم ) (از جهانگیری ) (از انجمن آرا). شمار نامعلوم از سه تا نه . (از ناظم الاطباء). عددی مبهم از سه تا نه . (فرهنگ فارسی معین ). عدد مجهول میان یک و ده . (فرهنگ...
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) اسکافی . صاحب چهارمقاله گوید: اسکافی دبیری بود از جمله ٔ دبیران آل سامان رحمهم اﷲ. و آن صناعت نیکوآموخته بود و بر شواهق نیکو رفتی و از مضایق نیکو بیرون آمدی و در دیوان رسالت نوح بن منصور محرری کردی .مگر قدر او نشنا...
-
طلحة
لغتنامه دهخدا
طلحة. [ طَ ح َ ] (اِخ ) ابن عبیداﷲبن عثمان بن عمروبن کعب بن سعدبن تیم بن مرة القرشی التیمی ، معروف به طلحة الجواد یا طلحةالجود، مکنی به ابومحمد. صحابی جلیل و از کبار اصحاب رسول (ص ) و از عَشَره ٔ مبشره و یکی از اصحاب ششگانه ٔ شوری است و نسبت وی با پی...