کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هزار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هزار
لغتنامه دهخدا
هزار. [ هََ ] (اِخ ) قریه ای است در دو فرسنگ و نیمی میانه ٔ جنوب و مشرق تل بیضا. (فارسنامه ٔ ناصری ). شهرکی است خرم و آبادان و بانعمت به ناحیت پارس . (حدودالعالم ).
-
هزار
لغتنامه دهخدا
هزار. [ هََ ] (اِخ ) کوهی است در شمال غربی بم در کرمان ، دنباله ٔ آن قهرود و ارتفاع آن پنج هزار گز است . (از جغرافیای طبیعی کیهان ).
-
هزار
لغتنامه دهخدا
هزار. [ هََ / هَِ ] (عدد، ص ، اِ) ده صد را گویند و به عربی الف خوانند. (برهان ) : میلفنج دشمن که دشمن یکی فراوان و، دوست ار هزار اندکی . بوشکور.یکی مؤاجر و بی شرم و ناخوشی که تراهزاربار خرانبار بیش کرده عسس . لبیبی .هزار زاره کنم ، نشنوند زاره ٔ من ...
-
هزار
لغتنامه دهخدا
هزار. [ هَِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیضا از بخش اردکان شهرستان شیراز که دارای 140 تن سکنه است .از چشمه مشروب میشود. محصول عمده اش غله و برنج و کار مردم زراعت است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
-
واژههای مشابه
-
کوشک هزار
لغتنامه دهخدا
کوشک هزار. [ هَِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیضا که در بخش اردکان شهرستان شیراز واقع است و 590 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
هفت هزار
لغتنامه دهخدا
هفت هزار. [ هََ هََ / هَِ ] (اِ مرکب ) از خلقت آدم تا ظهور حضرت خاتم الانبیاء را در اخبار اسلامی هفت هزار سال نوشته اند. (از حواشی وحید دستگردی بر هفت پیکر نظامی ص 33) : چون که پختم به دور هفت هزاردیگ پختی چنین به هفت افزار...نظامی (هفت پیکر ص 33).
-
هزار کردن
لغتنامه دهخدا
هزار کردن . [ هََ / هَِ ک َ دَ ](مص مرکب ) تألیف (تاج المصادر بیهقی )، که مشتق از الف به معنی هزار است . به هزار رسانیدن تعداد چیزی .
-
هجده هزار
لغتنامه دهخدا
هجده هزار. [ هََ / هَِ دَه ْ هََ / هَِ ] (عدد مرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) (...عالم ) هژده هزار نیز گویند. (لسان العجم ). قدما معتقد بودند که هجده هزار عالم وجود دارد : «گفت بگوی در هجده هزار عالم آفریدگار یکی است ». (اسکندرنامه ، نسخه ٔ سعید نفیسی ).در...
-
دو هزار
لغتنامه دهخدا
دو هزار. [ دُ هَِ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای ییلاق شهرستان شهسوار است . این دهستان تقریباً در 40هزارگزی جنوب باختری شهسوار در ارتفاع 2هزارگزی واقع و هوای آن سردسیر است و آب آن از چشمه سارهای کوهستان . این دهستان زمستان چندان سکنه ندارد ولی تابستان...
-
ده هزار
لغتنامه دهخدا
ده هزار. [ دَه ْ هََ / هَِ ] (اِ مرکب ) اصطلاح نرد. رجوع به ترکیب ده هزار در ذیل ده شود.
-
سه هزار
لغتنامه دهخدا
سه هزار. [ س ِ هََ ] (اِخ ) از بلوکات ناحیه ٔ تنکابن در مازندران عده ٔ قری 12.مساحت 5 فرسخ . در میان حد شمالی خرم آباد، حد شرقی کلاردشت ، حد جنوبی بلوک طالقان و غربی دوهزار. جمعیت تقریبی آن 2340 تن است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ).
-
باب هزار
لغتنامه دهخدا
باب هزار. [ هَِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حرجند بخش مرکزی شهرستان کرمان در 48هزارگزی شمال کرمان و 4هزارگزی باختر راه مالرو شهداد. سکنه ٔ آن 28 تن است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
پانزده هزار
لغتنامه دهخدا
پانزده هزار. [ دَه ْ هََ / هَِ ] (عدد مرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) خمسة عشر الفاً. پانزده بار هزار.
-
پانصد هزار
لغتنامه دهخدا
پانصد هزار. [ ص َ هََ ](عدد مرکب ، ص مرکب ) خمسمائه الف . پانصد بار هزار.