کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هر چیز زننده ومتعفن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
رأس هر
لغتنامه دهخدا
رأس هر. [ رَءْ س ِ هَِ رر ] (اِخ ) موضعی است بزمین فارس .
-
عیسی هر درد
لغتنامه دهخدا
عیسی هر درد. [ سی ِ هََ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب انگور. (آنندراج ). شراب . (انجمن آرا). می و شراب انگوری . (ناظم الاطباء) : آن شاهد رخ زرد کو، آن عیسی هر درد کو.خاقانی (از انجمن آرا).
-
هیر و هر
لغتنامه دهخدا
هیر و هر. [ رُ هََ ] (اِ صوت مرکب ) آوازی که خربنده خران را دهد برای راندن : در بار هجوشان کشم از گوش تا به دم خواهم به چوب رانم وخواهم به هیر و هر.سوزنی .
-
هر و شر
لغتنامه دهخدا
هر و شر. [ هَُرْ رُ ش ُرر ] (ص مرکب ) مندرس و پاره پاره و آویخته از جامه . (از یادداشتهای مؤلف ). || آنکه جامه اش دریده و مندرس و ریخته و آویخته باشد. (از یادداشتهای مؤلف ).
-
در هر حال
لغتنامه دهخدا
در هر حال . [ دَ هََ ] (ق مرکب ) در هر صورت . به هرحال . علی أی حال . علی کل حال . به هرصورت .
-
خواجه ٔ هر دو سرا
لغتنامه دهخدا
خواجه ٔ هر دو سرا. [ خوا / خا ج َ / ج ِ ی ِ هََ دُ س َ ] (اِخ ) لقب محمد مصطفی رسول اکرم (ص ) است . (یادداشت بخط مؤلف ) : محمد مصطفی (ص ) که خواجه ٔ هر دو سرا بود. (قصص الانبیاء ص 32).
-
باری به هر جهت کردن
لغتنامه دهخدا
باری به هر جهت کردن . [ هََ ج َ هََ ک َ دَ ] (مص مرکب ) امری را ناتمام و ناقص و بی استحکام انجام کردن . به تسامح وبی استواری کاری انجام کردن یا کلامی را گفتن . نظر سطحی انداختن . سرسری کاری انجام دادن . مرور کردن . مطالعه کردن . رجوع به امثال و حکم د...
-
جستوجو در متن
-
مدکم
لغتنامه دهخدا
مدکم .[ م ُ دَک ْ ک ِ ] (ع ص ) آنکه درآرد چیزی را در چیزی . (آنندراج ). داخل کننده ٔ چیزی در چیز دیگر. (از متن اللغة). نعت فاعلی است از تدکیم . || در خشکنای کسی زننده . (آنندراج ). نعت فاعلی است از تدکیم .
-
رامی
لغتنامه دهخدا
رامی . (ع ص ) تیر و سنگ اندازنده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). تیراندازنده . (دهار). تیرانداز. ج ، رُماة. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). از دست اندازنده ٔ هر چیز. (ناظم الاطباء).- رامی الصید ؛ شکارچی و شکارکننده ٔنخجیر. (ناظم الاطباء).|| تهمت زننده . ...
-
راق راق
لغتنامه دهخدا
راق راق . (اِ مرکب ) بازیی است که اطفال کنند و آن چنان باشد که اطفال همگی یک صف بندند مانند صف جماعت ، و دوش بدوش ایستند که فاصله نداشته باشند و هر دو دست را از عقب انگشتها بهم گذارند و کاسه مانند گیرند، یکی از ایشان که بزرگ و سالار است انگشتری یا ری...
-
چرخی
لغتنامه دهخدا
چرخی . [ چ َ ](ص نسبی ، اِ) هر چیز که چرخ زننده باشد، مانند کبوتر چرخی و امثال آن . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کبوتر چرخی که در هوا معلق زند. || جنسی از جامه ٔ نازک ابریشمی . (برهان ) (غیاث ) (ناظم الاطباء). || نوعی از اطلس نفیس هم هست . (بر...
-
کرش
لغتنامه دهخدا
کرش . [ ک ِ / ک َ رِ ] (ع اِ) شکنبه . (دهار) (مهذب الاسماء). ج ، اکراش ، کروش . (مهذب الاسماء). شکنبه ٔ ستور نشخوار زننده چون معده مردم را. ج ، کُروش . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). شکنبه و روده های حیوان را شامل است و بهترین او...
-
شش پهلو
لغتنامه دهخدا
شش پهلو. [ ش َ / ش ِ پ َ ] (ص مرکب ) هر چیز که دارای شش جهت و یا طرف باشد. شش بر. شش سو : ازین سرو شش پهلوی هفت شاخ که بالاش تنگ است و پهلو فراخ . نظامی .اژدها را درید کام و گلوناچخ هشت مشت شش پهلو. نظامی .درختی است شش پهلو و چاربیخ تنی چند را بسته ب...
-
رد
لغتنامه دهخدا
رد. [ رَدد ] (ع مص ) بازگردانیدن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (از شعوری ج 2 ص 4) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ص 51) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات از منتخب اللغات ). برگردانیدن . (از اقرب الموارد). واگردانیدن . (مصادر اللغ...