کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هر دو هفته یکبار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
رأس هر
لغتنامه دهخدا
رأس هر. [ رَءْ س ِ هَِ رر ] (اِخ ) موضعی است بزمین فارس .
-
عیسی هر درد
لغتنامه دهخدا
عیسی هر درد. [ سی ِ هََ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب انگور. (آنندراج ). شراب . (انجمن آرا). می و شراب انگوری . (ناظم الاطباء) : آن شاهد رخ زرد کو، آن عیسی هر درد کو.خاقانی (از انجمن آرا).
-
هیر و هر
لغتنامه دهخدا
هیر و هر. [ رُ هََ ] (اِ صوت مرکب ) آوازی که خربنده خران را دهد برای راندن : در بار هجوشان کشم از گوش تا به دم خواهم به چوب رانم وخواهم به هیر و هر.سوزنی .
-
هر و شر
لغتنامه دهخدا
هر و شر. [ هَُرْ رُ ش ُرر ] (ص مرکب ) مندرس و پاره پاره و آویخته از جامه . (از یادداشتهای مؤلف ). || آنکه جامه اش دریده و مندرس و ریخته و آویخته باشد. (از یادداشتهای مؤلف ).
-
در هر حال
لغتنامه دهخدا
در هر حال . [ دَ هََ ] (ق مرکب ) در هر صورت . به هرحال . علی أی حال . علی کل حال . به هرصورت .
-
باری به هر جهت کردن
لغتنامه دهخدا
باری به هر جهت کردن . [ هََ ج َ هََ ک َ دَ ] (مص مرکب ) امری را ناتمام و ناقص و بی استحکام انجام کردن . به تسامح وبی استواری کاری انجام کردن یا کلامی را گفتن . نظر سطحی انداختن . سرسری کاری انجام دادن . مرور کردن . مطالعه کردن . رجوع به امثال و حکم د...
-
جستوجو در متن
-
هفتگی
لغتنامه دهخدا
هفتگی . [ هََت َ / ت ِ ] (ص نسبی ) هفته ای یکبار. هر هفته یک مرتبه : برنامه ٔ هفتگی ، مجله ٔ هفتگی ، مجلس هفتگی . || (اِ) وجه مختصری که هر شب جمعه پدران کودکان به مکتب دارهای قدیم میدادند. (از یادداشتهای مؤلف ).
-
هفته
لغتنامه دهخدا
هفته . [ هََ ت َ / ت ِ ] (اِ) واحدی از زمان که برابر با هفت شبانروز و یا 168 ساعت است . در ایران روز شنبه را آغاز و جمعه را پایان هفته میدانند : به یک هفته آن لشکر جنگجوی به روی اندر آورده بودند روی . فردوسی .به درگه یکی بزمگه ساختندیکی هفته با رود و...
-
شفوده
لغتنامه دهخدا
شفوده . [ ش ُ دَ / دِ ](اِ) هفته ، یعنی از شنبه تا آدینه . (ناظم الاطباء) (از برهان ). به معنی هفته است . (آنندراج ) (انجمن آرا)(از فرهنگ اوبهی ) (از فرهنگ جهانگیری ) : بود در دو حرز رهی وصف خلقت به ماه و به سال و به روز و شفوده . حکیم علی فرقدی (از ...
-
رقدة
لغتنامه دهخدا
رقدة. [ رَدَ ] (ع اِ) یکبار به خواب شدن . (آنندراج ). یکبار به خواب شدن . (فعلة من الرقاد) یقال : اصابتنا رقدة من حر؛ ای قدر عشرة ایام . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || میان مردن و زنده شدن . (دهار). سکوت میان دنیا و آخرت . (از اقرب الموارد). در...
-
میرک
لغتنامه دهخدا
میرک . [ رَ ] (اِخ ) آقامیرک اصفهانی از نقاشان و هنرمندان دوره ٔ صفوی .وی شاگرد کمال الدین بهزاد بود و از سبک وی در نقاشی پیروی می کرد. آثار زیبائی از او به یادگار مانده است که پرده ٔ (مجنون در میان وحوش ) از جمله ٔ آنهاست . صاحب قاموس الاعلام ترکی ب...
-
ادبار
لغتنامه دهخدا
ادبار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ دُبر و دُبُر، بمعنی آینده پس و سپس و پشت و آخر هر چیز و ازپس آینده .- ادبارالسجود ؛ سنت شام : «...و سبح بحمد ربک قبل طلوع الشمس و قبل الغروب و من اللیل فسبحه و ادبارالسجود». (قرآن 39/50 و 40)؛ و تسبیح کن بحمد پروردگارت پس از ...
-
فف
لغتنامه دهخدا
فف . [ ف ُ ] (اِ صوت ) هر دو لب بهم پیچیده یکبار بزور دمیدن ، به هندی یهوتک گویند. (غیاث ). آواز و صدای دمیدن دم زرگری و حدادی و غیره را گویند. (برهان ). پف . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
مواتر
لغتنامه دهخدا
مواتر. [م ُ ت ِ ] (ع ص ) مواترة. شتری که یک زانو بر زمین نهدآنگاه دیگری را نه هر دو را به یکبار و بدین جهت سواری وی مشکل باشد. یقال جمل مواتر. (ناظم الاطباء).