کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هرگاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
عزر
لغتنامه دهخدا
عزر. [ ع َ ](ع اِ) بهای گیاه ، هرگاه دروده علفزار فروخته شود. (منتهی الارب ). قیمت علف ، هرگاه درو شود و مزارع آن فروخته گردد. (از اقرب الموارد). بهای علفزار، هرگاه علف مزارع آن را بدروند و بفروشند. (ناظم الاطباء).
-
بروق
لغتنامه دهخدا
بروق . [ ب َرْ وَ ] (ع اِ) گیاهی است که هرگاه ابر بیند سبز گردد. (از منتهی الارب ). درخت ضعیفی است که گویند هرگاه آسمان ابری شود سبز میگردد بدون اینکه باران ببارد. واحد آن بروقة. (از اقرب الموارد). و رجوع به بَروَقة شود.
-
ها
لغتنامه دهخدا
ها. (ع صوت ) به معنی اینک می آید چنانکه هرگاه به مردی گویند: این انت ، جواب میگوید: ها انا ذا؛ یعنی اینک منم .و اگر به زنی گویند: این انت ، گوید ها انا ذه ، و اگر به کسی گویند: این فلان ، هرگاه نزدیک باشد، میگوید:ها هو ذا. هرگاه دور باشد میگوید: ها ه...
-
یعیعة
لغتنامه دهخدا
یعیعة. [ ی َع ْ ی َ ع َ ] (ع اِ) اصوات مردم هرگاه یکدیگر را بخوانند گویند یاع یاع . (از تاج العروس ).
-
دقی
لغتنامه دهخدا
دقی . [ دَق ْ قی ] (اِ صوت ) اسم صوت است و کوفتن چیزی را بر چیزی میرساند خاصه هرگاه بشدت کوفته شود. (از فرهنگ لغات عامیانه ).
-
قاموز
لغتنامه دهخدا
قاموز. (معرب ، اِ) صمغ است . و هرگاه مطلق گفته شود مراد از آن صمغ عربی است . و به سریانی سندروس را نامند. (فهرست مخزن الادویه ).
-
لما
لغتنامه دهخدا
لما. [ ل َم ْ ما ] (ع ق ) هرگاه . (غیاث ). مگر. چون . (آنندراج ). هنوز. (ترجمان القرآن جرجانی ). || یکی از حروف جازمه ٔ نافیه ٔ استغراقیه . (غیاث ).
-
ممن
لغتنامه دهخدا
ممن . [م َ م ِ ] (هزوارش ، ق ) به زبان زند و پازند بمعنی «چه »، چنانکه هرگاه گویند: ممن می گویی ، اراده ٔ آن باشد که چه میگویی . (برهان ).
-
بکباک
لغتنامه دهخدا
بکباک . [ ب َ] (ع ص ) شخص بسیار کوتاه که هرگاه راه رود گویی غلطان غلطان میرود. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
حق الیقین
لغتنامه دهخدا
حق الیقین . [ ح َق ْ قُل ْ ی َ ] (ع اِ مرکب ) یکی از مراتب ثلاثه ٔ یقین ، یعنی علم الیقین و عین الیقین و حق الیقین . خالص و واضح یقین . حضور. و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: حق الیقین عبارت از فناء عبد است در حق علماً و شهوداً و حالاً نه علماً فقط ...
-
قیاس دور
لغتنامه دهخدا
قیاس دور. [ س ِ دَ / دُو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح منطق ) هرگاه نتیجه ٔ قیاس اقترانی را با یک مقدمه تألیف کنند آن قیاس را دایر خوانند و هرگاه که مقابل نتیجه را با یک مقدمه تألیف کنند تا مقابل دیگر مقدمه را نتیجه دهد آن قیاس را معکوس خوانند...
-
قطلب
لغتنامه دهخدا
قطلب . [ ق َ ل َ ] (ع اِ) درختی است که در کوههای شام بسیار میروید. برگهائی باریک و نرم و سخت سرخ دارد و دانه های آن چون انگور سبز است و هرگاه برسد چون یاقوت سرخ بود و بوی آن خوش است و طعم آن شیرین و هرگاه جویده شود تفاله ٔ آن چون کاه گردد. یکی ِ آن ق...
-
فرعة
لغتنامه دهخدا
فرعة. [ ف َ رَ ع َ ] (ع اِ) یک شپش . (منتهی الارب ). || پوست پاره که بر مشک افزایند هرگاه وافی نباشد. (اقرب الموارد).
-
طفشیل کردن
لغتنامه دهخدا
طفشیل کردن . [ طِ / طَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شوربا کردن : و عدس هرگاه که ... او را به آب ناردانک یا سماق یا زرشک طفشیل کنند طبع را خنک کند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
جلن
لغتنامه دهخدا
جلن . [ج َ ل َ ] (ع اِ) آواز دروازه که دو مصرع داشته باشد چون یکی را باز و فراز کنند آواز جلن دهد و بانگ دیگری را هرگاه فراز کنند بَلَق نامند. (منتهی الارب ).