کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هرکه هرکه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
هرکت
لغتنامه دهخدا
هرکت . [ هََ ک ِ ] (ضمیر مبهم مرکب + ضمیر متصل ) هرکه ترا. هرکه ات . (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به هرک و هرکه شود.
-
دن
لغتنامه دهخدا
دن . [ دِ ] (اِ) مخفف دین : هرکه آخربین بود او مؤمن است هرکه آخوربین بود او بی دن است .مولوی .
-
هر
لغتنامه دهخدا
هر. [ هََ ] (ص مبهم ) کل . همه . تمام . (یادداشت به خط مؤلف ). افاده ٔ معنی عموم دهد همچون هرجا وهرکس و مانند آن . (برهان ). ترجمه ٔ کل هم هست . (برهان ). پیش از اسم عام درآید و حکم آن اسم را در همانندان آن تعمیم دهد و نیز بر سر عدد درآید و حکمی را ...
-
غلو کردن
لغتنامه دهخدا
غلو کردن . [ غ ُ ل ُوو ک َ دَ ] (مص مرکب ) از حد گذشتن . غالی بودن . غلو داشتن . رجوع به غُلُوّ شود : با هرکه دوستی کنی از دل مکن غلوبا هرکه دشمنی کنی از جان مبر خطر.خاقانی .
-
شهر هرت
لغتنامه دهخدا
شهر هرت . [ ش َ رِ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از جایی است بی نظم و هرکه به هرکه و مشوش و درهم و جاییکه در آن قانون و مقرراتی حکمفرما نباشد. (از فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده ).
-
انبوثة
لغتنامه دهخدا
انبوثة. [ اُم ْ ث َ ] (ع اِ) بازیی است که چیزی زیر خاک کنند پس هرکه او را برآرد غالب باشد. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). بازیی است کودکان را، چیزی را در حفره ای پنهان کنند هرکه بیرون آورد برنده شود. (از اقرب الموارد).
-
بلوطیة
لغتنامه دهخدا
بلوطیة. [ ب َل ْ لو طی ی َ ] (ع ص نسبی ، اِ) نوعی از مار است آنجا که بلوط باشد. و از این مار بوی ناخوش آید و هرکه خواهد او را بکشد آن بوی بد درگیرد،و هرکه بگزد پوست بازگذارد، و آنکه او را تعهد کند و علاج کند هم پوست بازگذارد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
حرمت بردن
لغتنامه دهخدا
حرمت بردن . [ ح ُ م َ ب ُدَ ] (مص مرکب ) سبک کردن . بی احترامی کردن . حرمت شکستن . اهتتاک . انتهاک . هتک حرمت . || حرمت یافتن . حرمت به دست آوردن . صاحب حرمت شدن : هرکه آردحرمت آن حرمت بَرَدهرکه آرد قند لوزینه خورد.مولوی .
-
فزعة
لغتنامه دهخدا
فزعة. [ ف ُ ع َ ] (ع ص ) هرکه از وی ترسند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
کزوان
لغتنامه دهخدا
کزوان . [ ک ِزْ ] (اِ) بادرنگبویه را گویند و آن دوایی است که به فارسی بالنگو خوانند هرکه از برگ و تخم و بیخ آن قدری در خرقه کند و با ابریشم محکم ببندد و با خود نگاه دارد هرکه او را ببیند دوست دارد و محبوب القلوب گردد. (برهان ) (آنندراج ). بادرنگبویه ...
-
آل علی
لغتنامه دهخدا
آل علی . [ ل ِ ع َ ] (اِخ ) سادات از نسل علی و فاطمه علیهماالسلام . علویین : با آل علی هرکه درافتاد برافتاد.
-
قرمساق
لغتنامه دهخدا
قرمساق . [ ق ُ رَ ] (ترکی ، ص ) هرکه زن خود را به دیگران بدهد. (آنندراج ). آنکه دلالی نامشروع زنان کند. جاکش . و در تداول امروز به ضم راء است .
-
احرض
لغتنامه دهخدا
احرض . [ اَ رُ ] (اِخ ) کوهی است ببلاد هذیل و از این رو آن را احرُض خوانند که هرکه از آب آنجا خورد معده ٔ وی فاسد گردد.
-
استیهیدن
لغتنامه دهخدا
استیهیدن . [ اِ دَ ] (مص ) استهیدن . لجاج کردن . ستیهیدن : هرکه باشد شیوه استیهیدنش دیده ٔ خود را بپوش از دیدنش .مولوی .
-
زرکوب
لغتنامه دهخدا
زرکوب . [ زَ ] (اِخ ) آقازمان زرکش نجم الدین زرکوب ... (آنندراج ). نجم الدین زرکوب معاصر ابقاخان بود. اشعار نیک دارد. (تاریخ گزیده ج 1 ص 825). زرکوب تبریزی ... اسم شریفش شیخ نجم الدین و از اکابر عارفین ، بعضی از اشعارش را در آتشکده بنام شیخ نجم الدین...