کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هرچ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هرچ
لغتنامه دهخدا
هرچ . [ هََ ] (ضمیر مبهم مرکب ، ق مرکب ) مخفف هرچه و این تخفیف را برای نگاهداشت وزن شعر روا دارند. (یادداشت به خط مؤلف ). هرچه . هر چیزی که . هر آنچه : از زمی برجستمی تا چاشدان خوردمی هرچ اندرو بودی ز نان . رودکی .جز از رستنیها نخوردند نیزز هرچ از ز...
-
جستوجو در متن
-
نا
لغتنامه دهخدا
نا. (ع ضمیر) ضمیر است برای متکلم معالغیر (اول شخص جمع) و مشترک است در رفع و نصب و جر : ربنا اننا سمعنا. (قرآن 193/3) (المنجد).به هرچ از اولیا گویند صدقنی و وفقنی به هرچ از انبیا گویند آمنا و صدقنا. سنائی .|| رمز است از حدثنا. در کتب حدیث مخفف حدثنا ا...
-
نهایتگه
لغتنامه دهخدا
نهایتگه . [ ن ِ / ن َ ی َ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) انتها. حد و مرز. کرانه : که هرچ از زمین باشد و آسمان نهایتگهی باشدش بی گمان .نظامی .
-
چابک ربا
لغتنامه دهخدا
چابک ربا. [ ب ُ رُ ] (نف مرکب ) زودربا. رباینده ٔ چالاک و چابک : ستاننده چابک ربائی است زود که نتوان ستدباز هرچ آن ربود.اسدی .
-
پریچهر
لغتنامه دهخدا
پریچهر. [ پ َ چ ِ ] (ص مرکب ) که چهره و سیمای پری دارد. پریچهره . پریروی : پریچهر هرچ اوفتادش بدست همه در سر و مغز خواجه شکست .(بوستان ).
-
تنهاخوری
لغتنامه دهخدا
تنهاخوری . [ ت َ خوَ / خ ُ ] (حامص مرکب ) تنهاخواری : چو دریا مکن خو به تنهاخوری که تلخ است هرچ آن چو دریا خوری . نظامی .رجوع به تنها و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
پیدا و پنهان
لغتنامه دهخدا
پیدا و پنهان . [ پ َ / پ ِ وُ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) نهان و آشکار.- پیدا و پنهان شدن ؛مخفی و آشکار گشتن : بپیدا و پنهان شدن گرد شهرز هرچ آرزو داشت برداشت بهر.نظامی .
-
دستوریت
لغتنامه دهخدا
دستوریت . [ دَ ری ی َ ] (مص جعلی ، اِمص ) دستوری : تشریق تمامی از قوت است که با وی عطاهای تمام تواند دادن ، و پارسیان او را دستوریت خوانند و دستور وزیر بود و هرچ خواهد کردن بکند از نیکوی ، و این نام دستوری نیز برراست بودن از آفتاب فکند. (التفهیم بیرو...
-
گبرکی
لغتنامه دهخدا
گبرکی . [ گ َ رَ ] (اِ) ظرفی باشد که شراب در آن کنند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (جهانگیری ). ظرفی است شراب را چون کپ : دارم طمع ز جود تو یک گبرکی شراب بفرست و بنده را مکن از خویش مشتکی ور نیست گبرکی بفرست آنچه هست از آنک هرچ آید از تو آن نبود غ...
-
نگارکرده
لغتنامه دهخدا
نگارکرده . [ ن ِ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نگارین . (ناظم الاطباء). منقوش . (فرهنگ فارسی معین ). || مسکوک دارای نقش . (فرهنگ فارسی معین ) : و هرچ نگارکرده است از درم و دینار و پشیز. (التفهیم از فرهنگ فارسی معین ).
-
ستم بردن
لغتنامه دهخدا
ستم بردن . [ س ِ ت َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) ستم کشیدن . انظلام : خار است و گل در بوستان هرچ او کند نیکوست آن سهلست پیش دوستان از دوستان بردن ستم . سعدی (طیبات ).اگر بینوایی برم ور ستم گرم عاقبت خیر باشد چه غم .سعدی (بوستان ).
-
سرند
لغتنامه دهخدا
سرند. [ س َ رَ ] (اِخ ) نام پسر پادشاه کابل بود که در دست تورگ کشته شد. (آنندراج ) (انجمن آرا) : که ناگه جهان بگذرد بر سرندکشد نیز هرچ از بزرگان سرند. اسدی .بد او را یکی پور نامش سرندکه زخمش به پولاد بد چون پرند.اسدی (از آنندراج ).
-
مبصر
لغتنامه دهخدا
مبصر. [م ُ ص َ ] (ع ص ) دیده شده . (ناظم الاطباء) : خدای مبدع هرچ آن ترا به وهم و به حس محاط و مدرک و معلوم و مبصر است و مشار. ناصرخسرو.بی نهایت بود بحر، این اختلاف از بصر آمد نه از مبصر رسید. عطار(از فرهنگ فارسی معین ).|| تابان ودرخشان و روشن . ج ، ...
-
وانمودن
لغتنامه دهخدا
وانمودن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) بازنمودن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دوباره پدیدار کردن . (ناظم الاطباء). منعکس کردن . دوباره نشان دادن : سپهر آئینه ٔ عدل است و شایدکه هرچ آن از تو بیند وانماید. نظامی .|| نشان دادن . نمودن . ظاهر ساختن ....