کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هرهرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هرهرة
لغتنامه دهخدا
هرهرة. [ هََ هََ رَ ] (ع مص ، اِ) آواز میش . (منتهی الارب ). اسم صوت الضأن . (اقرب الموارد). || خنده ٔ بیهوده . (منتهی الارب ). خندیدن به باطل . (اقرب الموارد). رجوع به هرهر و هرهر کردن شود. || اسم بانگ شیر بیشه . (منتهی الارب ). زئیر الاسد. (اقرب ا...
-
واژههای مشابه
-
هرهره
لغتنامه دهخدا
هرهره . [ هَُ هَُ رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان قلقل رود شهرستان تویسرکان که در 24هزارگزی جنوب باختر تویسرکان واقع و جایی کوهستانی است و 113 تن سکنه دارد و از چشمه ها مشروب میشود. محصول عمده اش غلات دیمی ، کتیرا و مختصری انگور است . در آمار به نام ابوهری...
-
جستوجو در متن
-
هرهور
لغتنامه دهخدا
هرهور. [ هَُ ] (ع ص ، اِ) بسیار از آب و شیر. (منتهی الارب ). هُرهُر. (اقرب الموارد). || آنچه برافتد از دانه ٔ انگور. || گوسپند کلانسال . || آب بسیار که آواز هرهر آید از وی . || نوعی از کشتی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به هرهر و هرهرة شود.
-
دست درازی نمودن
لغتنامه دهخدا
دست درازی نمودن . [ دَ دِ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) دست درازی کردن . تعدی کردن : حاکمی متصدی شغل و عمل آنجا شده دست درازی می نماید به اخذ جرایم . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 50). هرهرة؛ ستم و دست درازی نمودن . (منتهی الارب ).
-
بر
لغتنامه دهخدا
بر. [ ب ِرر ] (ع مص ) راست گفتن . (اقرب الموارد). برارة. (اقرب الموارد). || راستگو شدن در سوگند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). برور. (اقرب الموارد). || راست شدن سوگند. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || گرامی داشتن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الا...
-
میش
لغتنامه دهخدا
میش . (اِ) گوسفند. گوسپند. مطلق گوسفند باشد خواه ماده و خواه نر. در مهذب الاسماء و منتهی الارب ذیل کلمه ٔنعجه آمده است ماده میش ؛ پس میش باید نر هم داشته باشد و دهار در کلمه ٔ العافظة می نویسد میشینه ٔ نر و بزینه . گوسپند اعم از نر و ماده در قدیم به ...
-
بانگ
لغتنامه دهخدا
بانگ . (اِ) فریاد. آواز بلند. (برهان قاطع) (آنندراج ). صوت . آوا. صیحة. (ترجمان القرآن ). صراخ ، هیاهو. صیاح ، نعره . غو. (فرهنگ اسدی ). بان . (فرهنگ اسدی ). نداء. ضاًضاً. ضجه . قبع. صرخ . زمجره . صرخه . صفار. نشده . (منتهی الارب ). خروش . مجازاً در ...