کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هرة
لغتنامه دهخدا
هرة. [ هَِرْرَ ] (ع اِ) مؤنث هِرّ. ج ، هِرَر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). گربه ٔ ماده . (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به هر و هرر شود.
-
واژههای مشابه
-
هره
لغتنامه دهخدا
هره . [ هَُرْ رَ ] (اِ) سوراخ کون . (برهان ). مقعد و نشستنگاه . (برهان ). کون باشد. (اسدی ) : کوهش بسان هره درآورده سر بهم دشتش بسان شله نهاده زهار باز. روحی ولوالجی .مرا که سال به هفتاد و شش رسیدو رمیددلم ز شله ٔ صابوته وز هره ٔ تاز. قریع.هره ٔ نرم ...
-
هره سنگ
لغتنامه دهخدا
هره سنگ . [ هََ رَ س َ ] (اِخ ) هرسنگ که دهی بوده است در مازندران . رجوع به هرسنگ شود.
-
هره دشت
لغتنامه دهخدا
هره دشت . [ هََ رَ دَ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی طوالش که دارای 3726 تن سکنه است . از رود هره دشت مشروب میشود و محصول عمده اش برنج ، غله ، لبنیات و میوه و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
لیسار و هره دشت
لغتنامه دهخدا
لیسارو هره دشت . [ رُ هََ رِ دَ ] (اِخ ) نام یکی ازدهستانهای بخش مرکزی شهرستان طوالش و هم نام دو آبادی بدانجا. این دهستان بین هشتپر و خطبه سرا واقع و از خاور به دریای خزر و از باختر به ارتفاعات طالش محدود است و از 7 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعی...
-
واژههای همآوا
-
هرت
لغتنامه دهخدا
هرت . [ هََ ] (ع مص ) نیک پختن گوشت را و مهرا کردن . (منتهی الارب ). نیک پختن گوشت را. (تاج المصادر بیهقی ). انضاج و نیک پختن گوشت را تا مهرا شود. (از اقرب الموارد). || طعن کردن در آبروی کسی . || جامه درانیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || به تی...
-
هرت
لغتنامه دهخدا
هرت . [ هََ رَ ] (ع مص ) فراخ گردیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || هریت گردیدن زن . (منتهی الارب ).
-
هرت
لغتنامه دهخدا
هرت . [ هََ رِ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ). هَرّات . هروت . هریت . (اقرب الموارد).
-
هرت
لغتنامه دهخدا
هرت . [ هَِ ] (اِ) شهری وهمی که در آن قانون و قاعده ای نیست : مگر شهر هرت است ؟ (یادداشت به خط مؤلف ). کنایه از جایی است که در آن بی نظمی و هرج و مرج کامل حکم فرما باشد.- شهر هرت ؛در زبان عوام نظیر «دیوان بلخ » است در زبان رسمی و ادبی . (از فرهنگ ع...
-
هرت
لغتنامه دهخدا
هرت . [ هَِ] (اِخ ) مزرعه ای است کوهستانی از دهستان دامنکوه بخش حومه ٔ شهرستان دامغان ، واقع در 36 هزارگزی شمال خاوری دامغان نزدیک طرزه و 16 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ دامغان به شاهرود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
هرت
لغتنامه دهخدا
هرت .[ هَُ ] (اِ صوت ) نام آواز کشیدن آش و هر غذای روان از کاسه یا قاشق به دهان . (یادداشت به خط مؤلف ).- هرت کردن . هرت کشیدن . (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به این ترکیبات شود.
-
هرط
لغتنامه دهخدا
هرط. [ هََ ](ع مص ) طعن کردن و دریدن ناموس کسی را. (منتهی الارب ). تعرض کردن برادر خود را یا در ناموس برادر خود. (اقرب الموارد). || بدگفتن . (منتهی الارب ). خلط در کلام . (اقرب الموارد). || سخن نااستوار و ردی گفتن . (منتهی الارب ). تنقص . (اقرب الموا...
-
هرط
لغتنامه دهخدا
هرط. [ هَِ ] (ع ص ) شتر ماده ٔ کلانسال . ج ، اهراط، هروط. (منتهی الارب ). ج ، هراط. (اقرب الموارد). || مرد مالدار. (منتهی الارب ). || میش کلانسال لاغر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).