کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هربی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هربی
لغتنامه دهخدا
هربی . [ هَِ ] (اِخ ) هروی . دهی است از دهستان سهندآباد از بخش بستان آباد شهرستان تبریز واقع در 31 هزارگزی باختر بستان آباد و 8 هزارگزی راه شوسه ٔ تبریز به بستان آباد. جایی است جلگه ، سردسیر و دارای 1246 تن سکنه . از چشمه ها مشروب میشود. محصول عمده ا...
-
واژههای همآوا
-
حربی
لغتنامه دهخدا
حربی . [ ح َ ] (اِخ ) ابراهیم بن اسحاق زاهد نحوی لغوی . اصلش مروزی است و به حربیه ٔ بغداد منسوبست . در 198 هَ . ق . بزاد، و در 285 هَ . ق . درگذشت . (سمعانی ) (معجم البلدان ). او راست : دلائل النبوة. غریب الحدیث . مناسک الحج . اتباع الاموات . کتاب ال...
-
حربی
لغتنامه دهخدا
حربی . [ ح َ ] (اِخ ) مردی است که در صنعت کیمیا بحث کرده و گویند به عمل اکسیر تام دست یافته است . (ابن الندیم ).
-
حربی
لغتنامه دهخدا
حربی . [ ح َ ] (ص نسبی ) منسوب به حَرْب . جنگی . || مقابل ذِمّی . یکی از کافرانی که با مسلمانان عهد و پیمان ندارند. خلاف عهدی ، مسالم ، معاهد، ذمی . کافر که با مسلمین در سلم نیست . کافری که در دارالحرب زندگی کند.
-
حربی
لغتنامه دهخدا
حربی . [ ح َ ] (ص نسبی ) منسوب به حربیة، نام محله ای به بغداد. (سمعانی ).
-
حربی
لغتنامه دهخدا
حربی . [ ح َ با ] (اِخ ) نام قصبه ٔ کوچکی است که در بین بغداد و تکریت واقع گشته . یاقوت گوید در اقصای دجیل است ، منسوجات نخی ضخیم آن شهرت یافته و برخی از دانشمندان بدان منسوبند. رجوع به معجم البلدان و قاموس الاعلام ترکی شود.
-
حربی
لغتنامه دهخدا
حربی . [ ح َ با ] (ع ص ، اِ) ج ِ حَریب . || ج ِ حَرِب . (منتهی الارب ).
-
حربی
لغتنامه دهخدا
حربی . [ ح َ رَ با ] (ع اِ) واحَرَبی ̍؛ واحَرَباء! یا اسفی . (منتهی الارب ).
-
حربی
لغتنامه دهخدا
حربی . [ ح ُ ] (ص نسبی ) منسوب به حُرْب . (سمعانی ).
-
حربی
لغتنامه دهخدا
حربی . [ح َ ] (ص نسبی ) منسوب به حرب ، نام مردی . (سمعانی ).
-
جستوجو در متن
-
سود
لغتنامه دهخدا
سود. (اِ) در مقابل زیان و به عربی نفع گویند. (برهان ). پهلوی «سوت » (نفع، فایده )، ریشه ٔ اوستایی «ساو» (فایده بردن )، رجوع شود به نیبرگ ص 209، بلوچی «سوت » ، «سیت » . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نفع. فایده . ضد زیان . حاصل . منفعت . انتفاع . (ن...
-
مه
لغتنامه دهخدا
مه . [ م َه ْ ] (اِ) مخفف ماه . مانک . قمر. (ناظم الاطباء) : به دل ربودن جلدی و شاطری ای مه به بوسه دادن جان پدر بس اژکهنی . شاکر.شکوفه همچو شکاف است و میغ دیباباف مه و خور است همانا به باغ در صراف . ابوالمؤید.تو سیمین فغی من چو زرین کناغ تو تابان م...
-
مان
لغتنامه دهخدا
مان . (اِ) خانه را گویند و نیز خان و مان اتباع است . (لغت فرس اسدی چ اقبال ، ص 397). به معنی خانه باشد که عربان بیت خوانند. (برهان ). خانه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پهلوی ، مان (خانه ، مسکن ) پارسی باستان ، مانیا (خانه ، سرای ). در پهلوی به جای نم...