کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هراسیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هراسیده
لغتنامه دهخدا
هراسیده . [ هََ دَ / دِ ] (ن مف ) ترسیده . بیمناک . (یادداشت به خط مؤلف ).- هراسیده دل ؛ آنکه دلش نگران و ترسان است . به دل ترسان : که تا پیل گردد هراسیده دل نیارد نهادن پی از سوی گل .اسدی .
-
جستوجو در متن
-
ناهراسیده
لغتنامه دهخدا
ناهراسیده . [ هََ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مقابل هراسیده ، به معنی ترسیده . رجوع به هراسیده شود.
-
متخشی
لغتنامه دهخدا
متخشی . [ م ُ ت َ خ َش ْ شی ] (ع ص ) ترسنده . (آنندراج ). هراسیده و ترسیده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تخشی شود.
-
منحوش
لغتنامه دهخدا
منحوش . [ م ُ ح َ وِ ] (ع ص ) ترنجیده و منقبض گردنده . (آنندراج ). || هراسیده و ترسیده و گریزان و رمیده . (ناظم الاطباء).
-
بخوریده
لغتنامه دهخدا
بخوریده . [ ب ُ دَ / دِ ] (ن مف ) مصروع و هراسیده شده . (ناظم الاطباء). دیوزده و پری زده و آسیب زده . (آنندراج ).
-
مذعور
لغتنامه دهخدا
مذعور. [ م َ ] (ع ص ) ترسانیده شده . (منتهی الارب ). ذاعر. منذعر. (متن اللغة). مرعوب . ترسیده . هراسیده . ترسان . (یادداشت مؤلف ). || مشمئز. (یادداشت مؤلف ).
-
مرتعس
لغتنامه دهخدا
مرتعس . [ م ُ ت َ ع ِ ] (ع ص ) لرزنده . (آنندراج ). هراسیده . لرزان . (ناظم الاطباء). مرتعش . (از متن اللغة). نعت است از ارتعاس . رجوع به ارتعاس شود.
-
شکوهیده
لغتنامه دهخدا
شکوهیده . [ ش ِ دَ / دِ ] (ن مف ) ترسیده . هراسیده . (ناظم الاطباء). ترسیده . بیم برده . (برهان ). || اسب به سر درآمده . (ناظم الاطباء) (برهان ). در این معنی ظاهراً دگرگون شده یا صورت دیگر شکوخیده است .
-
متکردم
لغتنامه دهخدا
متکردم .[ م ُ ت َ ک َ دِ ] (ع ص ) از ترس دونده . (آنندراج ) (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ترسیده و هراسیده ودونده از ترس . (ناظم الاطباء). رجوع به تکردم شود.
-
مخوف
لغتنامه دهخدا
مخوف . [ م ُ خ َوْ وَ ] (ع ص ) ترسیده و ترسانیده شده . (غیاث ) (از آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ترسیده شده و هراسیده شده . (ناظم الاطباء) : نظام الملک ... به هلاکت و خون او سعی می نمود. چه از کفایت و دوراندیشی و باریک بینی او مخوف و...
-
خونخواه
لغتنامه دهخدا
خونخواه . [ خوا / خا ] (نف مرکب ) خون خواهنده . آنکه دعوی خون کسی می کند. انتقام گیرنده . (ناظم الاطباء). طالب ثار. (یادداشت مؤلف ) : گفت رنج از برای خود نبرم بلکه خونخواه صدهزار سرم . نظامی .ز خونخواه دارا هراسیده گشت .نظامی .
-
شکوخنده
لغتنامه دهخدا
شکوخنده . [ ش ِ / ش ُ خ َ دَ / دِ ](نف ) لغزنده . (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ) (برهان ). || تیزرو. سبکپا. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || اسب سکندری خورده و بسر درآینده . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شئیت ؛ اسب شکوخنده .(یادداشت مؤلف ) (منته...
-
مرعوب
لغتنامه دهخدا
مرعوب . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از رعب . رجوع به رعب شود. ترسانیده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ترسانیده شده . (غیاث ). ترسیده . هراسیده . ترسانده شده . ترسان . بیم زده . مذعور. بیم کرده شده . بیم داده شده . بیمناک : رعیت بلدان ازمکاید ایشان...
-
شم
لغتنامه دهخدا
شم . [ش َ ] (اِ) خوف . ترس . بیم . || دُم . ذنب . دنبال . || فریب . مکر. حیله . نیرنگ . دغا. || دوری . (ناظم الاطباء). نفرت و دوری . (فرهنگ جهانگیری ). || مسافت . || کاروانسرا. خانه ای که در آن از مسافران پذیرایی می کنند. (ناظم الاطباء). || خانه ٔ زی...