کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هراسیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هراسیدن
لغتنامه دهخدا
هراسیدن . [ هََ دَ ] (مص ) ترسیدن . بیم داشتن . هراس داشتن . بشکوهیدن . (یادداشت به خط مؤلف ). ترسیدن و واهمه کردن باشد. (برهان ) : کز بیم ناوک تو به مغرب به روزو شب اندر تن عدو بهراسد همی روان . فرخی .هنگام مدح او دل مدحت کنان اواز بیم نقد او بهراس...
-
جستوجو در متن
-
ناهراسیدن
لغتنامه دهخدا
ناهراسیدن . [ هََ دَ ] (مص منفی ) نترسیدن . مقابل هراسیدن . رجوع به هراسیدن شود.
-
درهراسیدن
لغتنامه دهخدا
درهراسیدن . [ دَ هََ دَ ] (مص مرکب ) هراسیدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به هراسیدن شود.
-
هروکیدن
لغتنامه دهخدا
هروکیدن . [ هَُ دَ ] (مص ) ترسیدن و هراسیدن . (ناظم الاطباء).
-
نهادیدن
لغتنامه دهخدا
نهادیدن . [ ن َدی دَ ] (مص ) ترسیدن . هراسیدن . (ناظم الاطباء) (؟).
-
نهیبیدن
لغتنامه دهخدا
نهیبیدن . [ ن َ دَ ] (مص ) ترسیدن . هراسیدن . (ناظم الاطباء). رجوع به نهیب شود. || بیم کردن . ترسانیدن . (ناظم الاطباء). رجوع به نهیب شود.
-
ارتعاب
لغتنامه دهخدا
ارتعاب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) ترسیدن . (مجمل اللغة) (منتهی الارب ). هراسیدن .
-
هاسیدن
لغتنامه دهخدا
هاسیدن . [ دَ ] هراسیدن . بیم کردن . ترسیدن . (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) : من با تو به دل هیچ ندارم ز بدیهاچیزی نتوان گر تو همی هاسی می هاس .(از لغت فرس ص 201).
-
سهمیدن
لغتنامه دهخدا
سهمیدن . [ س َ دَ ] (مص ) ترسیدن . هراسیدن . ترس داشتن . (ناظم الاطباء). ترسیدن . (آنندراج ) : ابرهه بسهمید از آن سخن و شگفت آمدش لفظ عبدالمطلب و بفرمود تا شتران را بازدادند. (مجمل التواریخ و القصص ).
-
خیسیدن
لغتنامه دهخدا
خیسیدن . [ دَ ] (مص ) خیس شدن . خیس خوردن . نُقوع . اِنتِقاع . (یادداشت بخط مؤلف ). || نم کردن . ترکردن . || گداختن . || حل کردن . || سرشتن مانند معجون . خمیر کردن با دست و یا پا چیزی را. || خاییدن . || ترسیدن . هراسیدن . || پس جستن اسب . || ترسیده ...
-
موی ریختن
لغتنامه دهخدا
موی ریختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) مو ریختن . ریختن موی سر و صورت انسان . ریختن موی تن جانوران . ریختن موی بر اثر پیری یا بیماری . (از یادداشت مؤلف ) : از دهان تو همی آید فژاک پیر گشتی ریخت مویت از هباک . طیان .|| ترسیدن . هراسیدن . سخت واهمه داشتن از ک...
-
هراس داشتن
لغتنامه دهخدا
هراس داشتن .[ هََ ت َ ] (مص مرکب ) ترسیدن . هراسیدن : از این بگذری سفله آن را شناس که از پاک یزدان ندارد هراس . فردوسی .که دارند روز و شب از بس هراس به هر کوه دیده ، به هر دیر پاس . اسدی .نه نه کارم ز فلک نیک بد است من هراس از بتری خواهم داشت .خاقانی...
-
شکهیدن
لغتنامه دهخدا
شکهیدن . [ ش ِ ک ُ دَ] (مص ) شکوهیدن . مضطرب گشتن و بی قرار شدن . (آنندراج ) (برهان ) (از فرهنگ فارسی معین ). متحرک و مضطرب شدن . بیقرار گشتن . آزرده و رنجور گشتن . (ناظم الاطباء). || ترس داشتن . بیم داشتن . (فرهنگ فارسی معین ). ترسیدن . هراسیدن . (ی...
-
بیم داشتن
لغتنامه دهخدا
بیم داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) هراسیدن . ترسیدن . سهمیدن . ترس داشتن . ترسان بودن : نشاندم بر این تخت من کیقبادنه ازکین تو بیم دارم نه داد. فردوسی .گر همی ایمنیت آرزو آرد ز عذاب همچو من هیچ مدار از قبل دنیا بیم . ناصرخسرو.راست باش و مدار بیم از کس . ...