کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هدف هدف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هدف هدف
لغتنامه دهخدا
هدف هدف . [هََ دَ هََ دَ ] (ع اِ صوت ) کلمه ای که بدان نعجه رابدوشیدن خوانند. (اقرب الموارد). رجوع به هدف شود.
-
جستوجو در متن
-
نشانه گرفتن
لغتنامه دهخدا
نشانه گرفتن . [ ن ِ ن َ / ن ِ گ ِ رِ ت َ ](مص مرکب ) هدف گرفتن . هدف قرار دادن . قراول رفتن .
-
نشانه گیری
لغتنامه دهخدا
نشانه گیری . [ ن ِ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) هدف گیری .
-
اهداف
لغتنامه دهخدا
اهداف . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ هَدَف به معنی نشانه ٔ تیر و جز آن . (ناظم الاطباء). رجوع به هدف شود.
-
صیبوبة
لغتنامه دهخدا
صیبوبة. [ ص َ ب َ ] (ع مص ) به هدف رسیدن تیر. (منتهی الارب ). راست شدن تیر. (تاج المصادر بیهقی ).
-
صیود
لغتنامه دهخدا
صیود. [ ص َی ْ یو ] (ع ص ) تیر صائب و بر هدف . (منتهی الارب ).
-
قبق انداز
لغتنامه دهخدا
قبق انداز. [ ق َ ب َ ] (نف مرکب ) تیرانداز. هدف زننده . (آنندراج ). رجوع به قبق و قباق افکنی شود.
-
عسیف
لغتنامه دهخدا
عسیف . [ع ِس ْ سی ] (ع ص ) آنکه راهها را بدون دلیل و راهنما و بدون هدف و رهنمایی بپیماید. (از اقرب الموارد).
-
نشانه ساختن
لغتنامه دهخدا
نشانه ساختن . [ ن ِ ن َ / ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) نشانه کردن . هدف قرار دادن و به سوی او قراول رفتن .
-
هادف
لغتنامه دهخدا
هادف . [ دِ ] (ع ص ) درآینده . || مرد غریب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به هدف و هادفة شود.
-
باهدف
لغتنامه دهخدا
باهدف . [ هََ دَ ] (ص مرکب ) که هدف دارد. که مقصود دارد. که کاری را بقصد و هدفی خاص شروع کند.
-
خاصل
لغتنامه دهخدا
خاصل . [ ص ِ ] (ع ص ) تیری که به هدف اصابت نموده ولی اثری در آن باقی نگذارده است . رجوع به خصل شود.
-
خارم
لغتنامه دهخدا
خارم . [ رِ ] (اِ) تیری که یک تکه از هدف را بکند. (دکری ج 1 ص 604).
-
عشق روحانی
لغتنامه دهخدا
عشق روحانی . [ ع ِ ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عشقی که هدف آن لذت روحی باشد. عشق معنوی . مقابل عشق جسمانی . (فرهنگ فارسی معین ).