کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هدف زندگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
هدف هدف
لغتنامه دهخدا
هدف هدف . [هََ دَ هََ دَ ] (ع اِ صوت ) کلمه ای که بدان نعجه رابدوشیدن خوانند. (اقرب الموارد). رجوع به هدف شود.
-
جستوجو در متن
-
اشتراکیه
لغتنامه دهخدا
اشتراکیه . [ اِ ت ِ کی ی َ / ی ِ ] (از ع ، مص جعلی ، اِمص ) مسلکی است که پیروان آن از لحاظ اقتصادی مخالف مالکیت فردی هستند و به گروههای گوناگون و مکاتب مختلف تقسیم میشوند. دسته ای را که برای رسیدن به هدف خود به انقلاب دست می یازند، کمونیست مینامند و ...
-
عمر
لغتنامه دهخدا
عمر. [ ع ُ ] (ع اِ) زندگانی . (منتهی الارب ) (دهار). حیات . (اقرب الموارد). زیست . زندگی . مدت حیات و زندگانی : چرا عمر کرکس دوصد سال ویحک نماند فزونتر ز سالی پرستو. رودکی .عمری که مر تراست سرمایه ویداست و کارهات بدین زاری . رودکی .من عمر خویش را بصب...
-
واحد کار
لغتنامه دهخدا
واحد کار. [ ح ِ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح فیزیکی ) واحدی که برای سنجش کار یا انرژی به کار میرود. و واحد کار یا انرژی در دستگاه .S.T.M و .S.K.M کیلوگرم متر است و آن کاری است که یک کیلوگرم نیرو را یک متر تغییر مکان دهد. رجوع به انرژی و رجوع...
-
کشنده
لغتنامه دهخدا
کشنده . [ ک ُ ش َ دَ / دِ ] (نف ) دژخیم . میرغضب . (یادداشت مؤلف ) : برآشفت از آن پس به دژخیم گفت که این هر دو را خاک باید نهفت کشنده ببرد آن دو تن را دوان پس پرده ٔ شاه نوشیروان . فردوسی . || قتال . مهلک . ممیت . مقابل محیی . مقابل زندگی بخش . متلف...
-
ارسطیفس
لغتنامه دهخدا
ارسطیفس . [ اَ رِ ف ِ ] (اِخ ) قورینائی . (تاریخ الحکمای قفطی ص 25). یا ارسطیفس الرفنی یا ارسطیفوس قورینائی . (طبقات الامم قاضی صاعد اندلسی ). قفطی گوید: وی از اهل قورینا بود و گویند قورینا در قدیم همان رفینه ٔ شام نزدیک حمص بود. واﷲ اعلم . و من مکتو...
-
رئالیسم
لغتنامه دهخدا
رئالیسم . [ رِ ] (فرانسوی ، اِ) رآلیسم . حقیقت گرایی . واقعیت گرایی . واقعبینی . حقیقت پرستی . واقعگرایی . عمل رآلیست . || کشش و میل باطنی تعدادی از نویسندگان و هنرمندان به نشان دادن طبیعت است همانگونه که هست (= من حیث هی هی ) بی آنکه خصوصیات نفسانی ...
-
غریزة
لغتنامه دهخدا
غریزة. [ غ َزَ ] (ع اِ) سرشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) . سرشت و طبیعت . (غیاث اللغات ). سرشت مردم . (دهار). طبیعت اعم از خیر و شر. ج ، غَرائِز. (اقرب الموارد). خوی . (مهذب الاسماء) (مقدمةالادب زمخشری ) (السامی فی الاسامی ). طبع. سجیه . خلیقه . نهاد...
-
موزه
لغتنامه دهخدا
موزه . [ زِ ] (فرانسوی ، اِ) جای مخصوص عتیقه جات . گنجینه . متحف . (یادداشت مؤلف ). مکانی که مجموعه ٔ بزرگی از آثار باستانی وصنعتی و چیزهایی گرانبها را در آن به معرض نمایش میگذارند و هنرمندان از آن استفاده می کنند. کلمه ٔ موزه را فرانسویان از لغت یو...
-
بطالسه
لغتنامه دهخدا
بطالسه . [ ب َ ل ِ س َ ] (اِخ ) ج ِ بطلمیوس . بطلمیوسها. بَطالِمَه (قفطی ). یا لاکیدها، این سلسله پس از اسکندر توسط بطلمیوس اول در مصر تأسیس شد و از 309 تا 30ق . م . سلطنت کردند. رجوع به بطلمیوس و بطالمه شود. بطالسه یا لاگیدها پس از مرگ اسکندر که من...
-
گاندی
لغتنامه دهخدا
گاندی . (اِخ ) پیشوای هندوان و موجد استقلال هندوستان .موهندس کرم چند گاندی روزدوم اکتوبر 1869 م . در شهر پور بندر که یکی از توابع کاتیاوار واقع در ایالت غربی هند است پا به عرصه ٔ وجود گذاشت . او از یک خانواده ٔ متوسط متعلق بگروه بازرگانان بود. پدر بز...
-
رادار
لغتنامه دهخدا
رادار. (فرانسوی / انگلیسی ، اِ) کلمه ٔ مرکب از حروف اول کلمات انگلیسی : رادیو دتکشن اند رنجینگ (بمعنی تجسس کردن و میزان کردن با رادیو). پس کلمه رادار اسمی است مرکب از حروف آغاز سه کلمه فوق و از این نوع است کلمه ٔ «لوران »، یعنی دریانوردی دور. و «شورا...
-
برهمن
لغتنامه دهخدا
برهمن . [ ب َ رَ م َ / ب َ هََ م َ ] (ص ، اِ) در سانسکریت به معنی مطلق پیشوایان روحانی ، یکی از سه طبقه ٔ مردم در آیین برهمایی . (حاشیه ٔ معین بر برهان قاطع). بت پرست و زناربند، و حکما و دانشمندان و پیر و مرشد بت پرستان و هندوان و آتش پرستان . و اصیل...
-
جامعة
لغتنامه دهخدا
جامعة. [ م ِ ع َ] (ع ص ) تأنیث جامع. (اقرب الموارد). گردآورنده . فراهم آورنده . جمعکننده . || (اِ) طوق . (منتهی الارب ). غل . (مهذب الاسماء). غلی که بر گردن و بر دست نهند. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). نوعی از زیورکه دستها را به گردن فراهم آورد. (ا...