کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هداب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هداب
لغتنامه دهخدا
هداب . [ هَِ ] (ع اِ) ج ِ هُدّاب . (منتهی الارب ). رجوع به هُدّاب شود. || ج ِ هَدَب . (منتهی الارب ). رجوع به هدب شود.
-
هداب
لغتنامه دهخدا
هداب . [ هَُدْ دا ] (ع ص ) درمانده ٔ گران سنگ کندخاطر. (منتهی الارب ). الغبی الثقیل . (اقرب الموارد). || گرانجان . (منتهی الارب ) || (اِ) برگی که پهنا ندارد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، هِداب . (منتهی الارب ). || ریشه و پرزه ٔ جامه که از پهنای...
-
واژههای مشابه
-
هداب الهجیمی
لغتنامه دهخدا
هداب الهجیمی . [ هَُدْ دا بُل ْ هََ می ی ] (اِخ ) یکی از فصحای عرب . (ابن الندیم ).
-
واژههای همآوا
-
حداب
لغتنامه دهخدا
حداب . [ ح ِ ] (اِخ ) (... بنی شبابة)کوههائی است در سراة که بنوشبابة در آن سکنی داشته اند و ایشان قومی از بنی فهم بن مالک بوده اند. (لسان العرب و شرح قاموس از حاشیه ٔ عیون الاخبار ج 3 ص 205).
-
حداب
لغتنامه دهخدا
حداب . [ ح ِ ] (اِخ ) موضعی است به حزن بنی یربوع و یوم حداب ، نام جنگی است عرب را بدانجای میان قبیله ٔ بکربن وائل با بنی سلیط. (معجم البلدان ).
-
حداب
لغتنامه دهخدا
حداب . [ ح ِ ] (ع اِ) ج ِحدب ، زمین های بلند از ریگ و سنگ . (معجم البلدان ).
-
جستوجو در متن
-
هدابة
لغتنامه دهخدا
هدابة. [ هَُدْ دا ب َ ] (ع اِ) یکی از هُدّاب . (منتهی الارب ). رجوع به هداب شود.
-
هدبة
لغتنامه دهخدا
هدبة. [ هَُ ب َ ] (اِخ ) ابن خالد محدثی است معروف به هداب . (منتهی الارب ). رجوع به هداب شود.
-
دیری
لغتنامه دهخدا
دیری . [ دَ ] (اِخ ) رجوع به حسین بن هداب ... دیری نوری شود.
-
ریشه تاب
لغتنامه دهخدا
ریشه تاب . [ ش َ / ش ِ] (نف مرکب ) آنکه ریشه ها و طره های پرده و جامه را بتابد. || هَدّاب . (ملخص اللغات حسن خطیب ) (از دهار). فتال . (دهار) (مهذب الاسماء). ریسمان تاب .
-
مهدب
لغتنامه دهخدا
مهدب . [ م ُ هََ دْ دَ ] (ع ص )دمقس مهدب ؛ دیبای پرزه دار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دیبای دارای هداب (پرزه ). (از اقرب الموارد).
-
هدب
لغتنامه دهخدا
هدب . [ هََ دَ ] (ع مص ) درازمژه گردیدن چشم . || دراز و فروهشته شاخ گشتن درخت . || (اِ) شاخهای ارطی و مانند آن . || هر برگ درخت که همیشه باشد چون سرو. || هر گیاه که برگ ندارد و خود قائم مقام برگ باشد. || هر برگ که پهن نباشد مانند برگ سرو و طاق و مانن...