کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هخامنشیان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هخامنشیان
لغتنامه دهخدا
هخامنشیان . [ هََ م َ ن ِ ] (اِخ ) موافق نوشته ٔ هرودت این خانواده از خانواده ٔ پارساگادیها بودند و قبل از قیام کورش بزرگ علیه آخرین پادشاه ماد، در پارس اقامت داشتند. چنانکه از نوشه ٔ هرودت درباره ٔ نسب نامه ٔ کورش و داریوش اول و خشیارشا برمی آید سرس...
-
جستوجو در متن
-
هخامنشی
لغتنامه دهخدا
هخامنشی . [ هََ م َ ن ِ ] (اِخ ) نام عمومی سلاله ای است که فرزندان هخامنش بودندو در پارس سلطنت میکردند. رجوع به هخامنشیان شود.
-
داوری
لغتنامه دهخدا
داوری . [ وَ ] (حامص ) قضاوت . در باره ٔ داوری و داوران یا قضاة در دوران هخامنشیان نگاه کنید به ایران باستان ج 2 ص 1487.
-
لیدیه
لغتنامه دهخدا
لیدیه . [ دی ی َ ] (معرب ، اِ) لیدی . ناحیتی به آسیای صغیر. ایالتی از ایران به عهد هخامنشیان . کورش کبیر، اول بار آنجا را گشود. و رجوع به ایران باستان شود.
-
ناپاتا
لغتنامه دهخدا
ناپاتا. (اِخ ) دولتی بود از نژاد سیاه پوستان افریقا، واقع در نوبی (در جنوب مصر). دولت ناپاتا با دولت هخامنشی معاصر بود و در تمدن هخامنشیان جزئی سهمی داشت . رجوع به ایران باستان ج 1 ص 40 شود.
-
بغابوخش
لغتنامه دهخدا
بغابوخش . [ ب َ ] (اِخ ) = مگابیز (یونانیها). سردار ایرانی بزمان هخامنشیان والی سوریه بود که از جانب اردشیر همراه ارته باذ والی کیلیکیه مأمور فتح مصر گردید و آن کشور را بگشود. رجوع به ایران باستان شود.
-
خشتر
لغتنامه دهخدا
خشتر. [ خ َ ت َ] (اِ) ولایت در زمان هخامنشیان . || خشتره . خشتک . خشت کوچک . (یادداشت بخط مؤلف ) : خروش و خرشه و خشخاش و خشت و خشتر و خم خر و خروس و خراسان و خرس و خربیواز.(از فرهنگ اوبهی ).
-
زبان پارسی باستان
لغتنامه دهخدا
زبان پارسی باستان . [ زَ ن ِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از زبانهای ایرانی است که در عهد هخامنشیان ، زبان رسمی ایران بوده و با اوستا و سانسکریت شباهت تام دارد و کتیبه های هخامنشیان و برخی ظروف و مهرها بدین زبان و بخط میخی هخامنشی نوشته شده است ...
-
پارساگد
لغتنامه دهخدا
پارساگد. [ گ َ ] (اِخ ) پاسارگاد. پازارگاد. نام قدیم شهر مرغاب . «مرغاب شهر قدیم پارساگد است که در دشت مرغاب فعلی بناشده . فاصله ٔ آن تا استخر 48 هزارگز است . || پارساگد بقول هرودت اسم یکی از قبایل خانواده ٔ سلطنتی است که هخامنشیان از آن طایفه بوده ا...
-
ساکاروک
لغتنامه دهخدا
ساکاروک . (اِخ ) ساکارولی . اصطلاح نویسندگان قدیم یونان (مثلاً سترابون ) در مورد قومی از سکاها، از باجگزاران هخامنشیان که داریوش نام آنان را در کتیبه ٔ نقش رستم سَک هئوم َ وَرک یاد کرده و اکنون این عقیده قوت یافته که این قوم همان طخاریها بوده اند. رج...
-
جان اوسپار
لغتنامه دهخدا
جان اوسپار. [ اَ ] (اِ مرکب ) نام هیأتی از برگزیدگان اسواران بوده و عده ٔ آنان ده هزار تن بودند که در عهد ساسانیان مانند دوره ٔ هخامنشیان تشکیل میشدند و بواسطه ٔ شجاعت و بی باکی ازمرگ بنام جان اوسپار (جان سپار) خوانده میشده اند. (ازایران در زمان ساس...
-
هخامنش
لغتنامه دهخدا
هخامنش . [ هََ م َ ن ِ ] (اِخ ) یا هخامنیش ، در پارسی باستان مرکب از دو جزء است . جزء اول هخی به معنی دوست و یار و جزء دوم منیش ازمنه به معنی حس باطنی ، فهم و شعور و اندیشیدن و جمعاً به معنی «دوست منش » است . وی سر دودمان سلسله ٔ هخامنشی و جد اعلای ک...
-
راه پستی
لغتنامه دهخدا
راه پستی . [ هَِ پ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) برای حمل مرسولات و محمولات پستی در خلال تاریخ ازراههای گوناگون استفاده میشده است که اکنون بیشتر، بوسیله ٔ راه آهن و شوسه و راههای هوایی صورت میگیرد. بنا بنوشته ٔ هرودوت تاریخ نگار نامی یونان از عهد هخامن...
-
ساسپیر
لغتنامه دهخدا
ساسپیر. (اِخ ) قوم قدیمی از نژاد سکائی و معاصر با سلسله ٔ ماد و هخامنشی بودند که در قفقازیه ٔ جنوبی و میان کل خید (لازستان = گرجستان غربی ) و ماد، در حوالی رود کر و رود ارس بحالت چادرنشینی زندگی میکردند. سرزمین ساسپیرها جزو ایالت هجدهم هخامنشیان بشما...