کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هجناء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هجناء
لغتنامه دهخدا
هجناء. [ هَُ ج َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ هجین . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). هُجُن . رجوع به هجن شود.
-
واژههای همآوا
-
حجناء
لغتنامه دهخدا
حجناء. [ ح َ ] (اِخ ) ابن جریر. وی از پدر خود روایت کند و ابوالخطاب زراری از وی روایت کرده است که حجناء گفت : بپدرم گفتم : ای پدر هیچ قوم را هجا نگفتی مگر ایشان را مفتضح کردی مگر تیم را. او جواب داد، یا بنی انی لم اجد بناءً فاهدمه و لا حسباً اضعه (أ...
-
حجناء
لغتنامه دهخدا
حجناء. [ ح َ ] (اِخ ) نام اسب معاویه ٔ بکائی است . (منتهی الارب ).
-
حجناء
لغتنامه دهخدا
حجناء. [ ح َ ] (اِخ ) یکی از مشاهیر شاعرات . دختر ابوالحجناء شاعر. او بصحابت پدر بخدمت مهدی خلیفه رسید و قصاید بسیار در مدح خلیفه گفت و خلیفه او را صلات و انعامات داد. دو بیت ذیل از قصیده ٔ او در وصف نزهتگاه خلیفه موسوم بعیسی آباد است :اب عیش و لذة و...
-
حجناء
لغتنامه دهخدا
حجناء. [ ح َ ] (ع ص ، اِ) گوش که یکی از دو طرف آن از جانب پائین بجبهه مائل باشد و یا هر دو طرف آن بر یکدیگر خمیده باشد بسوی جبهه . (منتهی الارب ).
-
حجناء
لغتنامه دهخدا
حجناء. [ ح َ ] (ع ص ) مؤنث احجن .کج . کژ. ج ، حُجُن : شوکة حجناء؛ کژ. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
هجن
لغتنامه دهخدا
هجن . [ هَُ ج ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ هجین . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). هجناء. رجوع به هجناء شود.
-
هجنان
لغتنامه دهخدا
هجنان . [ هَُ ] (ع ص ، اِ) هُجُن . هجناء. ج ِ هجین . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
جبلة
لغتنامه دهخدا
جبلة. [ ج َ ب َ ل َ ] (اِخ ) ابن عبدالملک . در عقدالفرید در مبحث هجناء [ کسانی که پدر آنان عرب و مادرشان عجم باشد ] از وی حکایاتی آمده است . رجوع به عقدالفرید ج 7 ص 144 شود.
-
ضباعة
لغتنامه دهخدا
ضباعة. [ ض ُ ع َ ] (اِخ ) دختر زبیربن عبدالمطلب بن هاشم ، صحابیه است . (منتهی الارب ). وی از هُجناء است ، و هَجین نزد عرب کسی است که پدر وی عرب و مادرش عجمی باشد. صاحب عقدالفرید گوید: و مما احتجت به الهجناء ان النبی صلی اﷲعلیه و سلم زَوَّج َ ضُباعة ب...
-
هجین
لغتنامه دهخدا
هجین . [ هََ] (ع ص ) ناکس . (منتهی الارب ). لئیم . (اقرب الموارد). || فرومایه از هر چیز. (منتهی الارب ). || آن که پدرش آزاد و مادرش پرستار باشد. (منتهی الارب ). عربی که کنیززاده باشد و ازهری گوید: هجین کسی است که پدرش عرب و مادرش کنیزی غیرمحصنه بود و...