کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هجرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هجرة
لغتنامه دهخدا
هجرة. [ هََ رَ ] (ع اِ) سال تمام . (منتهی الارب ). || (ص ) زن فربه تمام اندام . (اقرب الموارد).
-
هجرة
لغتنامه دهخدا
هجرة. [ هَِ رَ ] (اِخ )از نواحی یمامة و در آنجا قریه و نخلستانهاست بنی قیس بن ثعلبة را. (از معجم البلدان ). و در موضع دیگر گفته است آبکی است مر بنی قیس را. (از معجم البلدان ).
-
هجرة
لغتنامه دهخدا
هجرة. [ هَِ رَ ] (ع اِمص ) خروج از سرزمینی برای سکونت در سرزمین دیگر. (معجم متن اللغة). || اسم از هَجَرَ. ضد وصل .(معجم متن اللغة). اسم از تهاجر. (اقرب الموارد). || نوع . (اقرب الموارد). رجوع به هجرت شود.
-
هجرة
لغتنامه دهخدا
هجرة. [ هَُ رَ ] (ع اِمص ) از زمینی به زمینی رفتن . (منتهی الارب ). خروج از سرزمینی به سوی سرزمین دیگر. (اقرب الموارد). هِجرَت . رجوع به هجرت و هِجرة شود.
-
واژههای مشابه
-
هجرة ذی غبب
لغتنامه دهخدا
هجرة ذی غبب . [ هَِ رَ ت ُ غ َ ب َ ] (اِخ ) از نواحی ذمار یمن . (معجم البلدان ).
-
واژههای همآوا
-
هجرت
لغتنامه دهخدا
هجرت . [ هَِ رَ ] (ع اِمص ) مفارقت . جدایی . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). دوری . افتراق . فراق . هجر. هجران . || ترک وطن و دوری از خانمان و مفارقت یاران و دوستان . (ناظم الاطباء). جدائی از سرای و نشیمن . (السامی فی الاسامی ). بریدن از وط...
-
حجرة
لغتنامه دهخدا
حجرة. [ ح َ ج َ رَ ] (ع اِ) یکی سنگ . ج ، احجار، حجاره .
-
حجرة
لغتنامه دهخدا
حجرة. [ ح َ ج َ رَ ] (ع ص ) ارض حجرة، زمین بسیار سنگ . سنگلاخ .
-
حجرة
لغتنامه دهخدا
حجرة. [ ح َ رَ ] (اِخ ) نام بلده ای به یمن . (معجم البلدان ). قصبه ای است به یمامه (مهذب الاسماء). شاید بنو حجرة بدان منسوب باشند. (صبح الاعشی ج 1 ص 335 و 334).
-
حجرة
لغتنامه دهخدا
حجرة. [ ح َ رَ ] (ع اِ) ناحیه ٔ سرای . ج ، حجر. حجرات . حواجر، یقال للرجل اذا کثرماله انتشرت حجرته ، و فی المثل یربض حجرةً و یرتعی وسطاً.
-
حجرة
لغتنامه دهخدا
حجرة. [ ح ُ رَ ] (ع اِ) رجوع به حجره شود.
-
جستوجو در متن
-
هجیرة
لغتنامه دهخدا
هجیرة. [ هَُ ج َ رَ ] (ع اِ مصغر) مصغر هَجرَة است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به هجرة شود.