کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هجائی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هجائی
لغتنامه دهخدا
هجائی . [ هَِ ئی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به هجاء (هجا). رجوع به این کلمه شود. ابجدی . الفبایی .- حروف هجائی . رجوع به «حروف هجا» ذیل کلمه ٔ هِجا شود.|| تعریض آمیز. هجوآمیز.
-
جستوجو در متن
-
هجائیة
لغتنامه دهخدا
هجائیة. [ هَِ ئی ی َ ] (ع ص نسبی ) مؤنث هجائی ، منسوب به هجاء. رجوع به این کلمه شود.- حروف هجائیة . رجوع به «حروف هجا» ذیل کلمه ٔ هِجا شود.
-
زبان ریشه ای
لغتنامه دهخدا
زبان ریشه ای . [ زَ ن ِش َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زبان یک هجائی ، زبان یک سیلابی . رجوع به ایران باستان ج 1 ص 11 و «زبان » شود.
-
جبائی
لغتنامه دهخدا
جبائی . [ ] (اِخ ) ابوالحسن .یاقوت در ترجمه ٔ ابراهیم بن سعدان آرد: ابراهیم بن سعدان گفت : دو حرفند که بیست و چهار نقطه دارند و همانند ندارند «ابوالحسن الجبائی » آنرا نقل کرده اول «تتقتقت » یعنی بکوه بالا رفت . دوم «تبشبشت » مشتق از بشاشت . همو گفته ...
-
ذوالفقار
لغتنامه دهخدا
ذوالفقار. [ ذُل ْ ف َ ] (اِخ ) سردار ذوالفقارخان سمنانی مربی یغما شاعر جندقی است و یغما مدتی منشی وی بوده و در تاریخ ادبیات ایران می گوید که : یغما زمانی منشی مردی تندخو و هرزه دهان موسوم به ذوالفقارخان سمنانی بود و گویند محض سرگرمی و مشغولیت خاطر و ...
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [اِ ] (اِخ ) ابن عماربن عیینةبن الطفیل الاسدی . یکی از مشاهیر شعرای عرب . وی دولت اموی و عباسی را درک کرده و در کوفه نزول کرد و بمدّاحی و هجاء و عیش و عشرت و ساز و آواز مایل و شیفته بود. او دوستی صادق موسوم به ابن رامین در کوفه داشته که خان...
-
حسن اربلی
لغتنامه دهخدا
حسن اربلی . [ ح َ س َن ِ اِ ب ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن نجا، ملقب به عزالدین . در نصیبین در 586 هَ . ق . متولد شد و در دمشق بزیست و همانجا در 660 هَ . ق . درگذشت . از چشم کوربود لیکن آزادفکر و آزاده طبع بود، با دانشمندان همه ٔ ملل همکاری میکرد. نس...
-
چینی
لغتنامه دهخدا
چینی . (اِخ ) (زبان ....) و لغت مردم چین این زبان مهمترین زبانهای گروه چین و تبتی و یکی از قدیمترین زبانهای زنده و زبانی است که بیش از هر زبان دیگربدان سخن میگویند. این زبان اصلاً یک هجائی است . در بحث از زبان چینی باید بین زبان ملفوظ و مکتوب فرق گذا...
-
زبان پیوندی
لغتنامه دهخدا
زبان پیوندی . [ زَ ن ِ پ َی ْ / پ ِی ْ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بر طبق تحقیقات زبانشناسی یک بخش از زبانهای امروز دنیا زبانهای پیوندی است و دو قسم دیگر عبارتند: از زبان ملتصق و زبان یک هجائی . زبانهای پیوندی از اینقرارند:الف - زبانهای سامی مانند ع...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن امیةبن ابی امیة الکاتب مکنی به ابوالعباس . مرزبانی ذکر او آورده است و گوید او از خاندان کتابت و غزل و ظرافت وادب بود. و احمدبن ابوالقاسم نیشابوری گوید که او را پس از سال 250 هَ . ق . یا حوالی آن دیدم و علم ادب بسیار از وی ...
-
بحتری
لغتنامه دهخدا
بحتری . [ ب ُ ت ُ ] (اِخ ) ابوعباده .ولیدبن عبید طائی متوفی بسال 284 هَ . ق . او راست دیوانی معروف که ابوبکر صولی و علی بن حمزه ٔ اصفهانی آن را مرتب کرده اند، اولی بر حروف و دومی بر اقسام . او بسال 205 هَ . ق . در یکی از قراء منبج حلب تولد یافت و پس ...
-
هجا
لغتنامه دهخدا
هجا. [ هَِ ] (از ع ، اِمص ) هجو. بدگوئی . جرشفت . دشنام . سرزنش . مسخره . مضحکه . (ناظم الاطباء). مذمت کردن . (شمس اللغات ). نکوهیدن . (آنندراج ) (غیاث ) (از تاج المصادر بیهقی ) (از دهار) : آنان که فلانند و فلان رهبر ایشان نزدیک حکیمان ز در عیب و هجا...
-
درخورد
لغتنامه دهخدا
درخورد. [ دَ خوَرْ / خُرْ ] (ص مرکب ) درخور. لایق . سزاوار. (برهان ) (غیاث ). لایق . زیبا. اندرخورد. از درِ. ز درِ. اندرخور.شایان . فراخور. (شرفنامه ٔ منیری ). شایسته . موافق . مناسب . (ناظم الاطباء). لائق . وفاق . (دهار) : که درخورد تاج کیان جز تو ک...
-
ابوالهیثم
لغتنامه دهخدا
ابوالهیثم . [ اَ بُل ْ هََ ث َ ] (اِخ ) خالدبن یزید کاتب خراسانی . اصل او از خراسان و منشاء وی بغداد است . او در اول کاتب جیش بود سپس محمدبن عبدالملک زیات وزیرعمل بعض ثغور داد. و او را با ابوتمام طائی مهاجات و مشاعرات است . و گویند وقتی در راهی آواز ...