کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هبال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هبال
لغتنامه دهخدا
هبال . [ هََ ] (ع اِ) نام درختی است که از آن تیر سازند. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). درختی است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
هبال
لغتنامه دهخدا
هبال . [ هََ ب ْ با ] (ع ص ) کسب کننده و ورزنده ٔ حیله ساز. (ناظم الاطباء). ورزنده ٔ حیله ساز. (منتهی الارب ). کاسب محتال . (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة) (تاج العروس ). ذوالرمة گوید : او مطعم الصید هبال لبغیته الفی اباه بذاک الکسب یکتسب .|| شکاری ف...
-
واژههای همآوا
-
حبال
لغتنامه دهخدا
حبال . [ ح َ ] (اِخ ) دهی از دهستان نهرهاشم بخش مرکزی شهرستان اهواز در 33هزارگزی جنوب باختری اهواز و چهارهزارگزی باختر راه آهن اهواز - خرمشهر. دشت . گرمسیر. سکنه 75 تن شیعه ٔ فارس و عرب . آب آن از چاه ، محصول آنجا غلات . کار مردم کشت و گله داری . راه...
-
حبال
لغتنامه دهخدا
حبال . [ ح َ ] (اِخ ) نام یکی از روستاهای وادی موسی از حبال سراة واقع در نزدیکی کرک شام . (معجم البلدان ).
-
حبال
لغتنامه دهخدا
حبال . [ ح َب ْ با ] (اِخ ) ابراهیم . حافظ و امام محدث بزرگ مصر، مکنی به ابواسحاق بن سعیدبن عبداﷲ نعمانی بالموالاة. مولد او بسال 391 هَ . ق . و از عبدالغنی بن سعید و ابن نظیف روایت دارد. و ابوبکربن عبدالباقی از او روایت کند. و ابن ناصر حافظ از او اجا...
-
حبال
لغتنامه دهخدا
حبال . [ ح َب ْ با ] (اِخ ) ابواسحاق . (منتهی الارب ). محدث مصر و حافظها فی زمن الفاطمیین . (تاج العروس ). رجوع به حبال ابراهیم شود.
-
حبال
لغتنامه دهخدا
حبال . [ ح َب ْ با ] (اِخ ) ابوالخیر محمد افندی . او راست : برنامج المکتبة الخالدیة العمومیة المؤسسة فی القدس سنة 1318 هَ . ق . مشتمل بر معرفی هزارواندی کتاب ، برخی مطبوع و برخی مخطوط و در القدس بسال 1900 م . بچاپ رسیده است . (معجم المطبوعات ).
-
حبال
لغتنامه دهخدا
حبال . [ ح َب ْ با ] (اِخ ) عبدالقادربن عمر بغدادی .دانشمندی گرانمایه در ادب و تاریخ . ادب فارسی و ترکی نیکو و متقن داشت . او در بغداد بسال 1030 هَ . ق .1620/ م . بزاد و نشو و نما کرد و به مسافرتها پرداخت و به مصر و دمشق و ادرنة رفت و در قاهرة بسال 1...
-
حبال
لغتنامه دهخدا
حبال . [ ح َب ْ با ] (ع ص ) رسن گر. رسن تاب . (مهذب الاسماء). هو الذی یفتل الحبال و یبیعها. (تاج العروس ). رسن باف . (دهار). ج ، حَبّالون . || سمعانی گوید: هذه النسبة الی الحبل و قیله .
-
حبال
لغتنامه دهخدا
حبال . [ ح ِ ] (اِخ ) ابن رُفَیدة. تابعی است . (منتهی الارب ). معروف به حبال بن ابی حبال و مکنی به ابوماجد. بستی گوید: فیه نظر. ابن حبان او رااز ثقات شمرده و ابواسحاق سبیعی از وی روایت کند.
-
حبال
لغتنامه دهخدا
حبال . [ ح ِ ] (اِخ ) ابن سلمةبن خویلد، برادرزاده ٔ طلحةبن خویلد است . (منتهی الارب ).
-
حبال
لغتنامه دهخدا
حبال . [ ح ِ ] (اِخ ) ابن طلیحه بن خویلد. پدرش ادعای نبوت کرد. ابن درید گوید: روزی طلیحه به یاران خود که تشنه شده بودند گفت : ارکبوا حبالاً، و اضربوا امثالاً، تجدوا بلالاً؛ یعنی بدنبال راه حبال (نام فرزندش ) برویدآب خواهید یافت ، پس چنان کردند و آب ی...
-
حبال
لغتنامه دهخدا
حبال . [ ح ِ ] (ع اِ) ج ِ حَبْل . (منتهی الارب ). اسباب : انا رجل مسکین انقطعت بی الحبال ؛ ای الأسباب . || حبال السحر؛ ریسمانها که ساحران به شکل مار سازند : چون ندید او مار موسی را ثبات در حبال السحر پندارد حیات . مولوی .|| طنابها. رسنها: فی حبال فل...
-
حبال
لغتنامه دهخدا
حبال . [ ح ُ ] (ع اِ) پُری . امتلاء. (منتهی الارب ).