کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هباش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هباش
لغتنامه دهخدا
هباش . [ هََ ب ْ با ] (ع ص ) بسیار ورزنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بسیار فراهم آورنده . بسیار گرد آورنده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). بسیار گرد آورنده برای کسان خود.(ناظم الاطباء). بسیار به دست آورنده و جمعکننده برای اهل و عیال خود. (م...
-
واژههای همآوا
-
حباش
لغتنامه دهخدا
حباش . [ ح َب ْ با ] (اِخ ) جد والد محمدبن علی بن طرفان بیکندی . (منتهی الارب ).
-
حباش
لغتنامه دهخدا
حباش . [ ح ُ ] (اِخ ) صوری . خود و پسرش حسن بن حباش محدثند. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
هبا کردن
لغتنامه دهخدا
هبا کردن . [ هََ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تباه کردن . نابود ساختن . (ناظم الاطباء). ضایع کردن . از بین بردن . هبا داشتن : سیرت این چرخ کنون یافتم بایدمان کرد بدین ره هباش . ناصرخسرو.اسب بچار صولجان گوی زمین کند هباطاق فلک بیا گند هم به هبای معرکه . خاقانی...