کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هباری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هباری
لغتنامه دهخدا
هباری . [ هََ ب ْ با ] (اِخ ) عبداﷲبن عمربن عبدالعزیز ابن المنذر. از نسل هباربن الاسود القرشی . دومین امیر هند از خاندان هباری است . وی در سال 250 هَ .ق . بعد از وفات پدرش به امارت هند رسید. پایتخت او شهر منصوره بود. در سال 280 هَ . ق . وفات یافت و ب...
-
هباری
لغتنامه دهخدا
هباری . [ هََ ب ْ با ] (اِخ ) عمربن عبداﷲبن عمربن عبدالعزیز الهباری القرشی ، مکنی به ابوالمنذر. سومین امیر هند از خاندان هباری بود، وی در زمان پدر خود والی قسمتی از متصرفات او بود و در سال 280 هَ . ق . بعد از وفات پدر، به جای او نشست . پایتخت این خان...
-
هباری
لغتنامه دهخدا
هباری . [ هََ ب ْ با ری ی ] (اِخ ) رجوع به ابن هباریة شود.
-
هباری
لغتنامه دهخدا
هباری . [ هََ ب ْ با ری ی ] (ص نسبی ) نسبت است به هباربن الاسودبن مطلب .... القرشی که جد عمربن عبدالعزیز است . (اللباب فی تهذیب الانساب ).
-
هباری
لغتنامه دهخدا
هباری . [ هََ ب ْبا ] (اِخ ) عمربن عبدالعزیزبن المنذربن الزبیر (یا الربیع)بن عبدالرحمان بن هبار المطلبی اسدی القرشی . والی هند، وی نخستین کس از بنی هبار بود که بر هند استیلا یافت و حکومتی برای خود و خاندانش ترتیب داد. او در هند مقیم بود و هنگامی که ب...
-
واژههای مشابه
-
عمر هباری
لغتنامه دهخدا
عمر هباری . [ ع ُ م َ رِ هََ ب ْ با ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن عمر. رجوع به هباری (عمربن عبداﷲبن ...) شود.
-
عمر هباری
لغتنامه دهخدا
عمر هباری . [ ع ُ م َ رِ هََ ب ْ با ] (اِخ ) ابن عبدالعزیزبن منذر. رجوع به هباری (عمربن عبدالعزیزبن ...) شود.
-
واژههای همآوا
-
حباری
لغتنامه دهخدا
حباری . [ ح ُ را ] (ع اِ) (معرب هوبره و آهوبره ) علوقس . هوبره . آهوبره . طایری است بزرگ دانه خوار و مأکول اللحم . و با پیخال خوددر مقابل باز و دیگر جوارح طیور دفاع کند، چه پیخال او سخت دوسنده باشد و چون به پرباز و جز آن افتد پرها بهم ملصق شود بنحوی...
-
جستوجو در متن
-
عمر
لغتنامه دهخدا
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن عمربن عبدالعزیزهباری قرشی ، مکنی به ابومنذر. سومین تن از ملوک بنی هبار در سند. رجوع به هباری (عمربن عبداﷲ...) شود.
-
عمر
لغتنامه دهخدا
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالعزیزبن منذربن زبیربن عبدالرحمان بن هبار مطلبی اسدی قرشی . اولین تن از ملوک بنی هباردر سند. رجوع به هباری (عمربن عبدالعزیز...) شود.
-
عمران برمکی
لغتنامه دهخدا
عمران برمکی . [ ع ِ ن ِ ب َ م َ ] (اِخ ) ابن موسی بن یحیی بن خالد برمکی . وی از برامکه بود و پدرش او را به جانشینی خود بر حکومت سند قرار داد و او در سال 221 هَ .ق . پس از درگذشت پدرش حکومت آنجا را به دست گرفت و المعتصم باﷲ عباسی فرمان ولایت را برای و...