کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هام
لغتنامه دهخدا
هام . (اِخ ) قریه ای است در یمن که در آن معدن عقیق یافت شود. (از معجم البلدان ).
-
هام
لغتنامه دهخدا
هام . (ع اِ) ج ِ هامة، به معنی سر : اَری خلل الرماد و میض جمرو یوشک اَن یکون لها ضرام فان لم یطفها عقلاء قوم یکون وقودها جثث و هام .(از نامه ٔ نصربن سیار حاکم خراسان به مروان حمار آخرین خلیفه ٔ اموی راجع به ابومسلم خراسانی ). || استخوان مرده . (مهذب ...
-
هام
لغتنامه دهخدا
هام . [ م م ] (ع ص ) مهم . شورانگیز. مهیج . (یادداشت مؤلف ): امر هام ؛ کار مهم . || حزن انگیز. اندوهگن . (یادداشت مؤلف ) (از منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
هام دبیریه
لغتنامه دهخدا
هام دبیریه . [ دَ ] (اِخ ) آم دبیره . یکی از خطوط هفتگانه ٔ ایرانیان پیش از اسلام است . حروف الفبای این خط به موجب آثاری که در دست است از خطهای دیگر ایران کمتر بوده و طبق تصریح ابن ندیم سی و سه حرف بوده است ، زیرا صداهائی را که دارای مخرج مشترک هستند...
-
هام رو
لغتنامه دهخدا
هام رو. [ رَ / رُو ] (اِ) در معنی کلمه ٔ التذکیه ، زوزنی مینویسد: گلو بریدن و هام رو شدن ستور و تیز کردن - انتهی . در اقرب الموارد آمده است در ماده ٔ ذکی : «المذاکی و المذکیات ، الخیل التی تم سنها و کملت قوتها، الواحد مُذک و مذک ». کلمه ٔ هام رو در ف...
-
هام رو شدن
لغتنامه دهخدا
هام رو شدن . [ رَ / رُو ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تمام برآمدن دندانهای خیل و بغایت قوت رسیدن آن . (یادداشت مؤلف ): تذکیه ؛ هام رو شدن ستور. (زوزنی ). رجوع به همرفشده شود.
-
واژههای همآوا
-
حام
لغتنامه دهخدا
حام . (اِخ ) نام یکی از سه پسر نوح است که جد امجد قبطیان و بربریان و سودانیان میباشد. (سمعانی ورق 6). پسر نوح و پدر سیاهان باشد که هندو گویند و حبش خوانند و او را دو پسر بود. (مجمل التواریخ والقصص ص 109). ابن بلخی گوید: و بعضی از اهل تواریخ میگویند ک...
-
حام
لغتنامه دهخدا
حام . [ مِن ْ ] (ع ص ، اِ) من اوابد العرب . کان الفحل اذا صار من اولاده عشرة ابطن ، قالوا حمی َ ظهره فیترک ُ،و لایحمل ُ علیه شی ٔ، و لایرکب ، و لایمنعُ ماء، و لا مرعی ، و قد اخبر اﷲ تعالی ببطلان ذلک بقوله : «ماجعل اﷲ من بحیرة و لا سائبة و لا وصیلة و ...
-
جستوجو در متن
-
نهان بینی
لغتنامه دهخدا
نهان بینی . [ ن ِ / ن َ هام ْ ] (حامص مرکب ) عمل و صفت نهان بین . رجوع به نهان بین شود.
-
جهان پیمایی
لغتنامه دهخدا
جهان پیمایی . [ ج َهام ْ پ َ / پ ِ ] (حامص مرکب ) عمل جهان پیما. سیاحت .
-
دهان بین
لغتنامه دهخدا
دهان بین . [ دَ هام ْ ] (نف مرکب ) دهن بین . کنایه از کسی که به حرف این و آن گوش کند. و رجوع به دهن بین شود.
-
دهان بینی
لغتنامه دهخدا
دهان بینی . [ دَ هام ْ ] (حامص مرکب ) عمل دهان بین . دهن بینی . رجوع به دهان بین شود.