کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هاضمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هاضمه
لغتنامه دهخدا
هاضمه . [ ض ِ م َ ] (ع ص ) مؤنث هاضم . هضم کننده ٔ طعام . گوارنده . || (اِ) یکی از هشت خادم نفس نباتی است که غذا را می پزد : نشان هاضمه طباخ و نام دافعه کناس کز اینها قوت افزایدبرای قوت چار ارکان . ناصرخسرو.بس گرسنگی که سستی آرددر هاضمه تندرستی آرد....
-
جستوجو در متن
-
غسالی
لغتنامه دهخدا
غسالی . [ غ ُ ] (ص نسبی ) منسوب به غسالة : و اگر قوت هاضمه ٔ جگرضعیف باشد اسهال غسالی بود؛ یعنی همچون آبی بود که گوشت تازه در وی شسته باشند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
مهریة
لغتنامه دهخدا
مهریة. [ م ُ هََ رْ ری َ ] (ع ص ) مخفف مهرئة.- قوه ٔ هاضمه ٔ مهریة ؛ قوه ای که غذا را گوارد و مهرا کند. (یادداشت مؤلف ).
-
چاراسباب
لغتنامه دهخدا
چاراسباب . [ اَ ] (اِ مرکب ) علل اربعه یعنی علت مادی و علت فاعلی و علت صوری و علت غائی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || چهارقوه یعنی قوه ٔ جاذبه و ماسکه و هاضمه و دافعه . (ناظم الاطباء). || چهارعنصر. (ناظم الاطباء).
-
چهاراسباب
لغتنامه دهخدا
چهاراسباب . [ چ َ / چ ِ اَ ] (اِ مرکب ) چهار علت : علت فاعلی ، علت غائی ، علت مادی ، علت صوری . || چهارقوه : قوه ٔ هاضمه ، قوه ٔ دافعه ، قوه ٔ ماسکه ، قوه ٔ جاذبه . رجوع به چاراسباب شود.
-
نی دشت
لغتنامه دهخدا
نی دشت . [ ن َ دَ ] (اِخ ) نام مرتعی است از بخش رامسر شهرستان شهسوار. در 12هزارگزی جنوب غربی رامسر و در منطقه ٔ کوهستانی جنگلی واقع است و آب معدنی گازداری دارد که برای رفع سوء هاضمه مفید است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
-
سغز
لغتنامه دهخدا
سغز. [ س َغ ْ غ ِ ] (اِ) چیزی است بهتر از مصطکی و چاویدن یعنی خائیدن آن مقوی هاضمه و جاذب رطوبات دماغیه ودر اصفهان قندرون گویند و عربی آن علک البطم از آنکه صمغ درخت بطم است و خشک آن را فلفون گویند و بُطُم حبةالخضرا یا درخت آن است . (آنندراج ) (انجمن ...
-
چهارده قوت
لغتنامه دهخدا
چهارده قوت . [ چ َ / چ ِ دَه ْ ق ُوْ وَ ] (اِ مرکب ) چهارده نیرو که عبارت است از حواس ظاهری از قبیل : جاذبه ، ماسکه ، هاضمه ، دافعه ، غاذیه ، مولده ، مصوره ، نامیه ، غضبی ، شهوانی و غیره . (حکمت اشراق صص 288-287).
-
ماسکه
لغتنامه دهخدا
ماسکه . [ س ِ ک َ / ک ِ ] (ع ص ، اِ) ماسکة. مؤنث ماسِک . نگاهدارنده . بازدارنده : سلطان چون از معرکه بازگشت ماسکه ٔ سکون از دست شده و جاذبه ٔ قرار با فرار بدل گشته . (جهانگشای جوینی ). این سخن چنان بر دل خان اثر کرد که ماسکه ٔ ثبات و سکون متحرک شد. ...
-
گوارش تفاح
لغتنامه دهخدا
گوارش تفاح . [ گ ُ رِش ِ ت ُف ْ فا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جهت تقویت معده و احشاء دماغ و هاضمه مفید است ، صفت (صحیح صنعت است ) آن : یک رطل سیب شیرین را از پوست و تخم پاک کرده با شراب ریحانی بجوشانند تا مهرا شود و از پرویزن بیرون کنند با نیم رطل شک...
-
گوارش زیره
لغتنامه دهخدا
گوارش زیره . [ گ ُ رِ ش ِ رَ / رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) درد معده را سودمند بود و هاضمه را یاری دهد و اورام ریحی را نفع رساند. صنعت آن : زیره ٔمریر صد مثقال ، سداب چهل مثقال ، فلفل و زنجبیل و بوره ٔ ارمنی از هر یک ده مثقال همه را بکوبند و بپزند و...
-
گوارش شکر
لغتنامه دهخدا
گوارش شکر. [ گ ُ رِ ش ِ ش َ / ش ِ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جهت تسخین معده و تقویت هاضمه و رفع بلغم و رطوبات نافع است . کبابه ، قاقله صغار و کبار، دارچینی ، زنجبیل ، فلفل ، زعفران از هر یک یک مثقال ،عود، فلفل از هر یک نیم مثقال با پنجاه مثقال شک...
-
گوارش کافور
لغتنامه دهخدا
گوارش کافور. [ گ ُ رِ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جهت ضعف معده و هاضمه و بلغم غلیظ و خفقان نافع است . زنجبیل ، فلفل ، دارفلفل ، دارچینی ، قرفه ، ساذج هندی ، جوزبوا، صندل زرد و عودالبلسان ، هیل ، بسباسه ، قرنفل ، نارمشک ، طالیسفر، سعد، طباشیر، عود ...
-
جهاز
لغتنامه دهخدا
جهاز. [ ج ِ ] (ع اِ) رخت مرده . || رخت عروس . (منتهی الارب ). آنچه از اثاث و ملک که عروس بخانه ٔ داماد برد.- امثال : زنی که جهاز نداره اینهمه ناز نداره .|| رخت مسافر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ساز. ساز و برگ . اسباب و لوازم خانه ، مسافر، عروس ...